مهارت شنیداری داستان روح (ghost story)

در این نوشته مهارت شنیداری داستان های روح (ghost stories) را برای تقویت مهارت شنیداری زبان انگلیسی آورده شده است.

بخش اول

در بخش اول مهارت شنیداری داستان های روح (ghost stories) آورده شده است.

has-text-align-left" dir="ltr">One dark and gloomy night, I was sitting in my bedroom reading ghost stories.  he stories were very scary.  A storm was brewing outside my window.  The wind began to howl, and the trees shook and bent in the wind.  Lightening started to flash across the sky.  I felt uneasy as I heard the low rumble of thunder.  I glanced around my room.  
The shadows were deep and dark.  The ghost stories were making my imagination play tricks on me.  
I thought that the shadows were moving.  I looked under my bed to make sure that nothing was under there.  I hid under the covers and peeked out.  

یک شب تاریک و تاریک ، من در اتاق خواب خود نشسته بودم و داستانهای ارواح را می خواندم. داستانهای او بسیار ترسناک بودند. طوفانی بیرون پنجره من در حال شکل گیری بود. باد شروع به زوزه کشیدن کرد و درختان در لرزش و خم شدن در باد لرزیدند. برق در آسمان شروع به درخشش کرد. با شنیدن صدای کم رعد و برق احساس ناراحتی کردم. نگاهی به اتاقم انداختم.
سایه ها عمیق و تاریک بودند. داستانهای ارواح باعث می شد تخیل من با من ترفند بازی کند. فکر می کردم سایه ها در حال حرکت هستند. زیر تختم را نگاه کردم تا مطمئن شوم چیزی زیرش نیست. زیر پرده پنهان شدم و به بیرون نگاه کردم.

مهارت شنیداری داستان های روح (ghost stories)

بخش دوم

در بخش دوم مهارت شنیداری داستان های روح (ghost stories) آورده شده است.


I was starting to hear things.  A big streak of lightening flashed across the sky, and a loud clap of thunder made me jump.  I was very nervous.  All of a sudden, I heard a noise.  It was coming from my closet.  I thought that it must be a ghost.  I looked out from under my covers and waited for the ghost to appear.  My face was white, and I was very, very scared.  

داشتم چیزهایی را می شنیدم. رعد و برق زیادی در آسمان پخش شد و صدای بلند رعد و برق باعث شد من بپرم. من خیلی عصبی بودم. ناگهان صدایی شنیدم. از کمد من می آمد. من فکر کردم که باید یک شبح باشد. از زیر پوشش نگاه کردم و منتظر ظاهر شدن روح بودم. صورتم سفید بود و خیلی خیلی ترسیده بودم.

بخش سوم

در بخش سوم مهارت شنیداری داستان های روح (ghost stories) آورده شده است.

Then, I heard the noise again.  Yes, there was definitely a rustling in my closet.  I stayed very still and did not make a sound.  I watched the closet and hoped that the ghost would not come flying out at me.  

بعد دوباره صدا را شنیدم. بله ، قطعاً در کمد من صدای خش خش وجود داشت. من خیلی ساکت بودم و صدایی در نمی آوردم. من کمد را تماشا کردم و امیدوار بودم که شبح به سمت من پرواز نکند.


Something started to come out of the closet.  I squeezed my eyes shut.  I didn’t dare to look at the ghost.  I heard it come out of the closet.  I felt it jump up on my bed.  I was still too scared to look.  
Then the ghost made a noise.  It said, “meow.”  

چیزی از کمد بیرون آمد. چشمانم را روی هم فشار دادم. جرات نمی کردم به روح نگاه کنم. شنیدم از کمد بیرون آمد. احساس کردم روی تختم پرید. هنوز خیلی ترسیده بودم نگاه کنم. سپس روح صدا داد. گفت: “میو”.

I opened my eyes and saw my kitten standing there. It was my kitten that had made the rustling noises in the closet. I laughed and felt very foolish. I have decided not to read ghost stories on dark stormy nights. I think my imagination plays tricks on me when I read ghost stories on nights like that.

چشمانم را باز کردم و دیدم بچه گربه ام آنجا ایستاده است. این بچه گربه من بود که صداهای خش خش را در گنجه ایجاد کرده بود. خندیدم و احساس کردم خیلی احمق هستم. من تصمیم گرفته ام در شب های طوفانی تاریک داستان ارواح نخوانم. من فکر می کنم تخیل من وقتی که در شب هایی از این قبیل داستانها می خوانم ، به من فریب می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0