مهارت شنیداری زبان انگلیسی روز بارانی (a rainy day)

در اینجا مهارت شنیداری زبان انگلیسی با موضوع روز بارانی (a rainy day) آورده شده است.

بخش اول

در این بخش مهارت شنیداری زبان انگلیسی با موضوع روز بارانی (a rainy day) آورده شده است.

has-text-align-left" dir="ltr">The clouds were very gray. There was a loud boom that came from the sky. A bolt of lightning struck down a tree. All of a sudden buckets of rain came pouring down!  Jane and Bill were walking in a park when the rain started. Jane wanted to take pictures of the flowers, but the rain got her camera wet.

ابرها خیلی خاکستری بودند. صدای بلندی از آسمان بلند شد. صاعقه به درختی برخورد کرد. ناگهان باران زباد بارید! جین و بیل در پارکی قدم می زدند که باران شروع شد. جین می خواست از گل ها عکس بگیرد، اما باران دوربینش را خیس کرد.

She had to put it away so that it wouldn’t get ruined.  Jane was going to hide under a big tree to stay dry, but Bill told her that was not a safe idea. He said that she could get hurt if the lightning hit the tree. The tree could break and fall on her, or the lightning could even hit her!  The air was very chilly.

مجبور شد آن را کنار بگذارد تا خراب نشود. جین قصد داشت زیر یک درخت بزرگ پنهان شود تا خشک بماند، اما بیل به او گفت که این ایده مطمئنی نیست. او گفت اگر صاعقه به درخت برخورد کند ممکن است صدمه ببیند. درخت ممکن است بشکند و روی او بیفتد یا حتی صاعقه به او برخورد کند! هوا خیلی سرد بود.

بخش دوم

در این بخش ادامه مهارت شنیداری زبان انگلیسی با موضوع روز بارانی (a rainy day) آورده شده است.

Jane and Bill put on their sweaters and raincoats to keep warm. Jane took her umbrella out and put it up. They both walked under it to stay dry.  The ground was really wet and muddy. Bill and Jane were very glad that they remembered to wear their boots. They ran through the puddles, getting mud and water all over the back of their pants.  As they were running and having fun, they saw some ducks.

جین و بیل ژاکت و کت بارانی خود را پوشیدند تا گرم شوند. جین چترش را بیرون آورد و گذاشت. هر دو زیر آن راه رفتند تا خشک بمانند. زمین واقعا خیس و گل آلود بود. بیل و جین از اینکه یادشان افتاد چکمه هایشان را بپوشند بسیار خوشحال بودند. آنها از میان گودال‌ها می‌دویدند و گل و آب به پشت شلوارشان می‌رسید. در حالی که در حال دویدن و تفریح بودند، چند اردک دیدند.

There were five of them splashing around in a pond. The ducks were not afraid of water; they swim in the water all the time!  Jane and Bill saw some big bullfrogs near the pond. The frogs jumped into the pond when they heard Jane and Bill coming.  After a little while, Jane and Bill decided to go home. They got into some dry clothes.

پنج نفر از آنها در یک حوض آب پاشیده بودند. اردک ها از آب نمی ترسیدند. آنها همیشه در آب شنا می کنند! جین و بیل چند قورباغه گاو نر بزرگ را در نزدیکی برکه دیدند. قورباغه ها با شنیدن آمدن جین و بیل به داخل حوض پریدند. بعد از مدتی جین و بیل تصمیم گرفتند به خانه بروند. لباس های خشک پوشیدند.

مهارت شنیداری زبان انگلیسی روز بارانی (a rainy day)

بخش سوم

در این بخش ادامه مهارت شنیداری زبان انگلیسی با موضوع روز بارانی (a rainy day) آورده شده است.

Jane started to sneeze. She had gotten a little bit too wet! Bill noticed that the rain had stopped. “Look outside Jane,” he said. Jane wrapped a blanket around her shoulders and looked outside. There was a beautiful, bright rainbow across the sky Violet, blue, green, yellow, orange, and red, the rainbow shone high in the sky.

جین شروع کرد به عطسه کردن. او کمی خیس شده بود! بیل متوجه شد که باران قطع شده است. او گفت: به بیرون نگاه کن ، جین. جین پتویی را دور شانه هایش پیچید و به بیرون نگاه کرد. یک رنگین کمان زیبا و درخشان در سراسر آسمان وجود داشت به رنگ بنفش، آبی، سبز، زرد، نارنجی و قرمز، رنگین کمان در بلندی آسمان می درخشید.

بخش چهارم

در این بخش ادامه مهارت شنیداری زبان انگلیسی با موضوع روز بارانی (a rainy day) آورده شده است.

“I wonder if there’s a pot of gold on the other side?” Jane asked. She had once been told that Leprechauns lived on the other side handing out money to those that made it to the rainbow’s end.  
Bill didn’t believe there was a pot of gold. Jane ignored Bill though and started off across the field, to claim her big pot of money.  Let’s hope Jane finds her way back home, safe and sound, with a big pot of gold!

“من نمی دانم آیا یک گلدان طلا در آن طرف وجود دارد؟” جین پرسید. یک بار به او گفته شده بود که جن های کوچک و شیطانی در طرف دیگر زندگی می کنند و به کسانی که به پایان رنگین کمان رسیده اند پول می دهند.
بیل باور نمی کرد که یک ظرف طلا وجود داشته باشد. جین بیل را نادیده گرفت و از آنطرف میدان شروع کرد تا پول هنگفت خود را به دست آورد. بیایید امیدوار باشیم که جین، سالم و سالم، با یک گلدان بزرگ طلا راه بازگشت به خانه را پیدا کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0