هیدگر و سرچشمه ی اثر هنری

مارتین هیدگر (Martin Heidegger ) خطابه ای با عنوان «سرچشمه ی اثر هنری» در سال ۱۹۳۵ ایراد کرد. این نخستین کار او با موضوع هنر است. هیدگر در پی اینکه چگونه اثر هنری راهگشای فهم راز هستی است، نکته مهمی را مطرح می کند. سرچشمه اثر هنری چیست؟ سرچشمه هر چیز آن است که به گوهرآن شکل می دهد. اثر هنری محصول کار هنرمند است اما با کمی دقت در می یابیم که خود مولف نیز محصول اثر است. پس سرچشمه اثر ، هنرمند و سرچشمه هنرمند نیز اثر است. و در نهایت هنر سرچشمه هر دو یعنی اثر هنری و هنرمند است.

در این جا ادراک منطقی با دور و تسلسل مواجه می شود. یعنی هنر از بررسی اثر دانسته می شود. و اثر با دانستن گوهر هنر روشن می شود. هیدگر پیشنهاد می کند که برای حل این دشواری از اثر یعنی چیزی موجود و حاضر شروع کنیم. او در سرچشمه اثر هنری میان سه چیز تفاوت گذاشته است.

  1. آن چیز که صرفا چیز است یعنی به طور طبیعی وجود دارد، بیرون از ماست و آنجا قرار دارد.
  2. چیزی که می سازیم و مورد استفاده قرار می گیرد.
  3. آن چیزی که در اثر هنری است بطور طبیعی وجود ندارد و مورد استفاده هم نیست.

او اشاره ای به یکی از تابلوهای ون گوگ دارد. و کفش های روستایی نقاشی شده در تابلو را مثالی برای (چیز) در اثر هنری بکار می برد. این کفش ها بیرون از ما خارج از زبان در خود و بی نیاز از تعریف است. اثر خود یک جهان است و ویژگی مطلق خود را دارد. حقیقت در اثر رخ می دهد. اثر از خود جهانیت دارد سرچشمه اثر رخداد حقیقت و آشکارگی است و اثر از اینجا سرچشمه خود می شود.اثر فضای خود، امکانات خود و قانون خود را می یابد. از نظر هیدگر اثر هنری طرح جهانی تازه را می ریزدو در عین حال ریشه در خاک این جهان دارد و درست به همین دلیل اثر هنری شکل دهنده به حقیقتی تازه است. سنگ جهانی ندارد. جانور و گیاه جهانی ندارند آنها فقط زیستگاه دارند. اما انسان جهانی دارد که به روی او گشوده است. اثر هنری نیز جهانیت خود را دارد. اثریت اثر هم با جهان اثر و هم با ساخته شدن آن شکل می گیرد. ساختن و شکل گرفتن دو منش اصلی اثریت هستند که به سه واژه مرتبط می شود: اقامت گزیدن، خانه ساختن و اندیشیدن که معنای درست زندگی در این جهان و معنای زندگی در دنیای اثر (متن ) نیز هست.

هیدگر با زیبایی شناسی مخالف است  زیرا در رویکرد سنتی زیبایی شناسی همه چیز را به ادراک حسی تقلیل می دهد. اثر را نه در گوهر خود بلکه در تاثیر بر حسیت بررسی می کند. از نظر هیدگر زیبایی شناسی به معنای شناخت مورد حسی، ریشه طولانی تر از سده هجدهم دارد. از نظر او زیبایی شناسی با متافیزیک پدید آمدیعنی با ایده افلاطونی..

زیبایی شناسی یعنی علم به ادراک حسی، بیانگری را بجای مکاشفه نشاند. مفاهیمی در درون زیبایی شناسی شکل گرفت. از جمله بحث نسبت صورت و محتوا از نظر هیدگر تمایز شکل و محتوا اساسا بی معنا است و ارتباطی با اثر هنری ندارد. در سرچشمه اثر هنری هیدگر واژه تخنه را در ادراک یونانیان بررسی می کند. از نظر او معنای این واژه دانستن یعنی دیدن در کلی ترین معنای آن است. تخنه بیان حقیقت آشکاره بود. هنرمند اهل تخنه بود، نه به این معنا که چیزی را می ساخت بلکه چون آشکارگی را در می یافت و راز هستی را می شناخت. بدینسان هنر رخدادگی حقیقت است. در هنر است که حقیقت(تاریخی) می شود. حقیقت تاریخی،به وجود تاریخی اثر، هنرمند و مخاطب وابسته است. از نظر هیدگر هنر را باید تاریخی شناخت. اما مدرنیته با زیبایی شناسی ، هنر را از تاریخ جدا کرد. بنابراین هیدگر هنر غیر زیبایی شناسانه، یعنی هنر تاریخی را هنر بزرگ می نامد و معتقد است که با مدرنیته هنر از ساختن به گونه ای پراکسیس جدا شد و در خود اعتبار یافت. مدرنیته با مرگ هنر بزرگ زاده شد. پس از آن دیگر هنر بزرگ نبود، کشف راز هستی نبود، مگر در مواردی کمیاب که بر خلاف این قاعده چیزی از راز هستی را کشف کرد. 

Select your comment provider from settings.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0