فلسفه تحلیلی، پوزیتیویسم منطقی

فلسفه تحلیلی: پوزیتیویسم منطقی: موریس اشلیک، ورودلف کارناپ

یکی از مهمترین فصول تاریخ فلسفه تحلیلی و زبانی را در تحولی دیگر گروهی از فیلسوفان و ریاضی دانان در دهه1920 به وجود آوردند. آن ها جنبشی را در وین آغاز کردند که به پوزیتیویسم منطقی شهرت یافت. رهبری این گروه موریس اشلیک، ورودلف کارناپ بودند که با عنوان حلقه وین برگرد هم جمع آمدند.

پوزیتوست های منطقی بر این باورند که در کار فلسفه صرفا ایضاح معانی است نه کشف واقعیات نوین و نه برپاکردن دستگاه های فراگیر فلسفی برای توضیح واقعیت ،حقیقت جهانی هستی یعنی تلاش های بی ثمر و گمراه کننده ای که نظام های مختلف مابعدالطیبعی به عمل آوردند. پوزیتویست های منطقی همه گزاره های معنا دار را به دو گروه قابل تقسیم دانستند:

۱.گزاره های تحلیلی:

گزاره های تحلیلی که گزاره های منطق و ریاضیات را در برمیگیرند،صدق و کذبشان مبتنی بر معانی واژگانی است که ترکیب کننده ان گزاره اند.مانند گزاره«پنج به اضافه هفت با دوازده برابر است»یا«پدر احمد مرد است» و «مرد مجرد فاقد همسر است». به عبارت فنی تر، گزاره هایی که معنای محمول آنها در موضوع آنها مندرج است. این گزاره ها هیچ گونه واقعیت نوینی را بیان نمیکنند که صدق و کذبش نیازمند تحقیق تجربی یا بررسی بیرون از گزاره باشد.

2.گزاره های قابل تحقیق تجربی:

گروه دوم گزاره های معنادار شامل گفته ها یا احکامی درباره جهان اند که میتوان آنها را دست کم در اصول با محک تجربه حسی سنجید و صدق و کذبشان را با ابزار تحقیق تجربی معلوم ساخت. نظریه تحقیق پذیری معنا که به وسیله پوزیتیویست های منطقی صورت بندی شد با انتقادای شدیدی از سوی فیلسوفانی چند مواجه گردید.که از آن میان،نقد کارل پوپر،فیلسوف اتریشی انگلیسی شاید بیش از همه درخور توجه باشد.

Select your comment provider from settings.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0