درباره نمایشگاه کبک در تابستان

روزنامه های مُتِجَسد؛ بازگشت به مرزهای واقعی  _یادداشتی درباره ی نمایشگاه _کبک درتابستان اثر موسی عامری.

✍امیرثانی

درنمایشگاه کبک در تابستان دوالمانی که فضای هنری اثر حول ان شکل گرفته یکی روزنامه و دیگری شی ای ست که بطور سنتی کارکردی دم دستی وحداقلی مابین فرهنگ ایرانی دارد.هردو در روند روزمره ای که پیشاپیش خودرا به سوی کاربسته شدن دررویدادهای روزمره ومکانیکی وخارج از جریان درک شدن عرضه می دارند قابل مقایسه اند،چرا که بخوبی بازنماینده ی فرم تکراروادبار هستند. اما یکی از این دو اِلمان که روزنامه است با خود پیغامی از دفن روزها به فن روزمرگی وفراموشی همه ی اتفاقات در جنبِ گوش زَدِ روزانه است طوری که هرروز اخباربا کارکردی که دارند،ذهنِ خارج ِاز میدان مارا درامور زیستی بمبارانِ تکرار وکسالت ودعوت به ادامه ی تکرار ها می کنند بدون اینکه خواستی بیش از این وظیفه ای که رسالت شان است درمقام رسانه از مخاطب شان تقاضاگروجستجو کننده باشند .روزنامه ها برگه های بی جانی هستند که هرروز اخباریا تحولات را با _روز نویس شدن_از انچه که چشم انداز اینده است بی ترکیب وتجربه ای که از گذشته برامده نصیب روزینه ی زندگانی انسانی می نمایند.روزنامه از این نمود خویش که حکم پرده ای پوشاننده در قالب کلاسیک ترین شکل انتقال رسانه ای داردبه جای اینکه فرایافت هایی نصیب ارگانیسم اندیشه ورز انسانی نماید وبرای او مانند چشمان کاوشگری باشدکه به ذات وازجثه ی اعتماد چیزی را از پهنه ی سپهر زیستی ِانسان برایش کشف کند بیشترپوشاننده است و برجای اینکه بیدار نماید به خواب هیپنوتیک ِتکرار وتکرارپذیره ندگی دعوت می کند.هرروز چیزی بایست درساحت کلمات وصفحات به ضرب اتفاقات رخ دهد غفلتی ست که برای انسان بی کنش معاصر حکم لالایی وتسکین دارد انجا که او_انسان خودرا با گشودن وبازدید صفحات روزنامه ودربازدید رویداد ها ناگهان خویشتن اش را صاحب کنش وتصمیم وقضاوت می یابد، ودرچرخه ی اتفاقات برای خود نقشی حداقلی حتی در قالب ناظری که برای خویش مفسر وموجه کننده واعتبار دهنده است قایل می شود.جهانی که هرروز برای او تکرار وتکرار می شودگویی اتفاقات ورویدادها می توانند نقش راهنمای وی برای پوییدن مسایل شخصی وانگیزشی واز پی دارنده ی امید باشند.شعاعی که او از ضرب کاویدن والبته بی نصیب ماندن چون یک ارگانیسم اخته شده، پیشاپیش، رویدادها واتفاقات را بطور ذهنی وانتزاعی تجربه کرده وزیسته ،راهیِ جزییات ونحوه ی تفکر وکنش ونوع زیستن او در الگوهای عملکردی اش می شود. درایتی که او نمی داند خرده روایتی ست از دل هزاران خرده روایتی که در سپهری که اوبه پهنه ی فرهنگی _سیاسی اش تنفس می کند اینک مچاله شده وبه مضمحل ترین شکل در قالب از پاافتاده ترین شکل بصورت تکه ای که نشخوار روزانه اش می باشد،درمقام مخاطب نصیب وی گردیده. اینک ودراثر هنری ای که دراینجا به بازرسی وبیرون کشدن زوایای بکار رفته از اندیشه ی هنرمند افریننده اش مشغول هستیم ان وجهه ی خرد شده وروایت محتوم وبی ارزش روزمره ای که چون دنیای رنگین مسایل وویترینِ تفکر مخاطبش را سرگرم خویش می نماید در قالب زمینه وپوشش افتابه هایی قرار گرفته تا به پایین ترین دست وشیوه ی استعمال تنزل داده شود وبدین نحو ارزش واقعی خودرا نصیب بیننده نماید.دراین فرم روزنامه ها بریده بریده جسم واحدی را تشکیل داده اند تا پوششی برای معمولی ترین شی زندگی انسان ایرانی باشند شی ای که او دراستفاده ازان در ضرب المثل های فرهنگی ناچیز ترین وبی ارزش ترین جایگاه را دربین اشیایی که استفاده می کند بکار می برد.اما نکته ی فرمیکِ این اثر تنزل روزنامه به مقامی ست که تنها می تواند پوشش بیرونی این شی باشد وازاین جهت نگاه افرینش گرِ اثر به خوبی جای وجایگاه روزی نامه گی وتکرار را در فرهنگ انسان معاصر ایرانی با قرار دادنش در مقامی متنزل تر از شی پیش پا افتاده ای که از جهت حقارت دراستعمال، حریف مبتذل ترین ضرب المثل هاست که معمولی ترین کار برد را دارد، قرار گرفته است. روزنامه بااین انتخاب به جهت پوشش فضادرطرزی مناسب دراستخدام فرم این اثر قرار گرفته بطوری که مابین المان های این اثر بخوبی جایگاه واقعی وارزش اعتباری خویش را دراتباط با نقش پیشینی که به عنوان رسالتِ کاذب انتقال واگاهی داشت بخوبی پیدا کرده است.


 این یک آفتابه نیست✍ الهه عبدلی

ما واحدهای انسانی عصر جدید در کالبد و بسیاری از خصلتهای اخلاقی، نزدیکی زیادی با نیاکانمان داریم .از ساده و یکنواخت و هم دست رسیده ایم به کاورهای رنگارنگ فراوان برخلاف مدرنیته و اثار آن ،انسان امروز همان انسان دیروز است و هنوز هم تحت سیستمی اداره میشود که خروج از آن برای بسیاری از ما انسانها غیرممکن یا بسیار دشوار است . در بخش اول چیدمان ما یکنواختی و تکرار و یکرنگی را میبینیم . هیچ ایتم منفک کننده ای در ارئه ی کار بکار نرفته . شاید زمان چندان درازی نباید بپیماییم تا به سالها پیش برگردیم چیزی شبیه همین برداشت متن از فرم . شاید این تکرار برای ما کسالت بار به نظر آید ، برای ما مردمان دوره ی جدید ،مردمان نماها نه محتواها . در بخش دوم اما رنگ جاری است ، تنوع جاری است اما فقط در سطح و محتوا همچنان همان است ، همان واحد ارائه شده در بخش اول با کاوری در خور مردمان امروز ! و اما آینه که پیش روی این چینش قرار گرفته ، نمادی از خود پرستی ،علاقه به نمایش (علاقه شدید ما به ارائه ی خود در شبکه های اجتماعی با انواع المانها از تصاویر تا…) تنوع طلبی در سطح نه در عمق . چالش امروز ایران به سطح کشیده شدن همه چیز است . همه چیز از جای خود خارج شده .کلمات از وزن افتاده اند . زمانه ای که هر کس یه خطی نوشته شاعر میشود و به اتود زدنی نقاش و هنرمند .

ما اسیر و بنده ی آینه هستیم . آینه ی دوران ما مدیا است و هجمه ی مدیا به قول اسلاوی ژیژک همه ی ما را ویروسی کرده و ما نه تصمیمی برای مبارزه با این ویروسها داریم و نه علاقه ای .ما شهروندان رام عصر مدرن ، قانون ایستها و قدم رو ها را محترم میشمریم . این چیدمان هم اعتراض است و هم پذیرش از نظر من . اگر بازدید کنندگان مورد پرسش واقع شوند از نظر بصری از اجرای به رنگ آراسته شده به احتمال قوی بیشتر لذت برده اند . تنوع طلبیی که هر روزه در ما پرورش داده میشود تا چرخ دنده ها ی سرمایه داری ما را در خود اسیر نگاه دارد. از دید دیگر این دو بخش میتواند نشانگر علاقه ی هنرمند به مقایسه ی سادگی و یکسانی و یکرنگی است با ظاهر پرستی و رقابت مردم برای عرضه ی خود در جهان نوین . بلوکهای بتونی در بخش اول در تضاد آشکار با آینه در بخش دوم است . بخش اول کار بیانی برای غیرقابل رسوخ بودن است یکجور نمایش مقاومت در برابر تحمیل خواست مصرف گرایی و همراه شدن با چرخه ی دور وتسلسلی رفاه و امروزی بودن . چرا که همه ی ایتمها در هماهنگی اند و با هم یکسان هستند . بر خلاف بخش رنگارنگ دوم که در ان نیاز تنوع در ظاهر تزریق شده و به چیزی انفکاک ناپذیر تبدیل شده . این اینستالیشن آرت نمایانگر رسوخی آرام از گذشته ی بشر به آینده ی اوست .ما مجذوب و اسیر آینه هاییم . رستن ما تنها وابسته ی عبور از این المان است . لباس پوشاندیم به تکرارها و امتدادش خواهیم داد درانعکاسی اینه وار ما سقوط کرده ایم در قانون ایستها و قدم روها ما ورود خود را به صف ها ی بشر نوین ، اینچنین جشن گرفته ایم. و اینگونه تمام انچه به ما از هر طریقی دیکته میشود را مسلم پنداشته و تلاشی برای بازتعریف آن نمیکنیم . چیدمان این کار موسا عامری پور به شکلی مینیمال تمام آنچه باید بدانیم را به ما گفته است ! تفاوت در سطح و تکرار در عمق را رها کنید !این شاید بیانی خلاصه از کبکی است که در تابستان است .

Select your comment provider from settings.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0