هنر آمریکایی

هنر آمریکایی

بازنمایی عکس گونه: واکنشی علیه انتزاع گرایی

در سال های ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ گرایش افراطی به بازنمایی عکس گونه عرصه نقاشی ایالات متحده را فرا گرفت. این گرایش واکنشی در برابر انتزاع گرایی گسترده سالهای قبل بود. این فقط یکی از جریان هایی بود که در آمریکا همچون اروپای،‌آغاز دوران پست مدرنیسم را اعلام می‌کرد.

از اواسط دهه ۱۹۷۰ احساس رو به زوال مدرنیسم سراسر جهان غرب و به ویژه ایالات متحده را درنوردید. گویی نظام ارزشی که ظهور مدرنیسم را باعث شده بود از همان مراحل آغازین در حال از هم پاشی بوده است برخی منتقدان و مفسران به تدریج دریافتند که شالوده سلسله مراتبی سبک ها و جنبش های هنری در مواجهه با تحولات نوین هنر در شروع اضمحلال است.

انتشار کتاب‌ها: (چهره‌های منفرد هنر بعد از جنبش در آمریکا) و (عصر تکثرگرایی هنر آمریکایی)

مهم‌ترین شاهدین تجدیدنظرطلبی انتشار کتاب‌هایی همچون چهره‌های منفرد هنر بعد از جنبش در آمریکا نوشته آلن سندهیم و عصر تکثرگرایی هنر آمریکایی نوشته کورین رابینز است. هیچ یک از این دو کتاب آنقدر که از عنوانش بر می‌آید جامع و کامل نبوده و البته هر دو به شکلی بر محوریت نیویورک و پدیده‌های آن به بحث می پرداختند با این وجود نگارش هر دو کتاب دلیل آشکاری است بر شرایط رو به تحول و فقدان ثبات نظری در عرصه هنر.

اوج‌گیری فعالیت های هنری در دهه ۱۹۸۰: جذب علایق مجموعه‌داران

این احساس تجدیدنظرطلبی البته تا حدی با اوج‌گیری فعالیت های هنری در دهه ۱۹۸۰ که مقارن بود با تلاش موفقیت‌آمیز شماری از هنرمندان در جهت جذب علایق مجموعه‌داران ثروتمند آثار هنری پنهان ماند بسیاری از این مجموعه داران در خارج از شهر نیویورک زندگی می کردند یک گروه نسبتا قدرتمند در لس آنجلس و گروه دیگری نیز در تگزاس و شماری از آنها نیز آلمانی ,سوئدی, سویسی, ایتالیایی و حتی انگلیسی بودند. گرچه این مجموعه داران آثار هنرمندان اروپایی و آمریکایی را خریداری می‌کردند اما به هر حال آثار نئو اکسپرسیونیست های آلمانی و ایتالیایی نیز اهمیت و جذابیت خاص خود را داشتند همچنین اشتیاق بسیاری نیز نسبت به هنر انگلیسی و هنرمندان ایتالیایی جنبش هنر بی‌پیرایه وجود داشت. تحت این شرایط مجموعه داران بزرگ با گردآوری آثار هنر پیش رو به تدریج رهبری خود را بر طراحان، موزه داران و برپا کنندگان نمایشگاه ها اعمال کرده و صحنه نمایش و ارائه هنرهای تجسمی را تحت کنترل خود درآوردند.

از حیث خلاقیت و نوآوری البته شرایط به گونه دیگری بود اگرچه نیویورک همچنان مرکز کوران هنری و بستر اصلی سلیقه‌ای حاکم باقی ماند اما به تدریج شرایط به گونه ای شد که هنرمندان برای شکوفایی و کسب اعتبار دیگر چندان مجبور به کار و یا زندگی در نیویورک نبودند با این وجود همچنان شماری از هنرمندان اروپایی به نیویورک آمده و تلاش میکردند از فضای هیجان انگیز به وجود آمده برای تبادل تجربیات و ارتقاء ادراک هنری خود بهره جسته و در عین حال خود را به نوعی به موزه ها و گالری ها مرتبط سازند دو نمونه شاخص از این قافله سندروکیای ایتالیایی و رینر فتینگ آلمانی بود.

یک عامل مهم دیگر نیز برای هنرمندان، اقامت در نیویورک را تشدید می کرد و آن این واقعیت بود که بسیاری از اینان حتی آنان که خود را پیشرو و نگران می دانستند از راه تدریس عمدتاً دانشگاه‌ها امرار معاش می‌کردند فعالیت در کنار دانشگاهیان قطعاً در قیاس با محیط پر هیاهو و جنجال نیویورک، لذت‌بخش‌تر بود و فشار روانی کمتری داشت.

دلایل افول نیویورک:

  1. گرانی شهر
  2. حمایت فزاینده در ایالت های دیگر از هنر آمریکایی
  3. نامساعد بودم اتمسفر فرهنگی و هنری نیویورک

توضیحات:

  1. هنرمندان آمریکایی به دلایلی چند کمتر محو و مسحور نیویورک شده بودند در وهله اول بدین خاطر که با ترقی اوضاع هنری در این شهر به طور طبیعی یافتن فضای زندگی و کار دشوارتر و به شکل روز افزونی گران تر میشد.
  2. اما شاید مهم‌تر از همه عوامل حمایت فزاینده در ایالت های مختلف از هنر آمریکایی باعث رغبت بیشتر هنرمندان به گریز از نیویورک و کوچ به مناطق دیگر ایالات متحده می‌شد. تحت این شرایط هنرمندانی که در خارج از کلان شهرهای آمریکا زندگی و فعالیت می کردند خود موجب گسترش هنرهای تجسمی در این مناطق شدند و آثار خود را پیوسته در موزه های محلی که مراکز فرهنگی بسیار مهمی محسوب می شدند به نمایش می گذاشتند.
  3. همچنان که جمع قابل توجهی از هنرمندان آتمسفر فرهنگی و هنری نیویورک را برای رشد و شکوفایی خود نامساعد یافته و مجبور به ترک آن شدند.اعتبار و جایگاه هنری والا این شهر نیز رو به افول نهاد.

اهمیت نیویورک:

در همین حال هنرمندان, موزه داران و منتقدانی که هم چنان در نیویورک ماندند به جستجوی روش های نو و راه های تازه برای رشد و ترقی پرداختند و این همان سنت دیرینه ای بود که در محیط مشحون از رقابت و نو طلبی این شهر همواره به صورت رمز بقا حاکمیت داشته است. آنها هوشیارانه نسبت به احاله سرنوشت خویش به شرایطی ضعیف و نامطمئن که در آن صرفاً به دوباره سازی و تکثیر کارهای دیگران پرداخته و از ابداع و نوآوری به دور باشند اکراه می ورزیدند. در نتیجه این تلاش‌ها در سال‌های اخیر نمایشگاه‌ها و نوشتارهای متعددی که به معرفی هنر نوین نیویورک پرداختند این اهتمام در واقع چالشی از علیه ارزیابی منفی و بد بینانه در مورد وضعیت هنری این شهر بزرگ است، استدلال کسانی که هنوز به پویایی و بالندگی محیط نیویورک برای توسعه هنرها معتقد هستند, عمدتا مبتنی است بر وجود رویدادهای مهم هنری در این شهر. آنها بر این باورند که اگرچه پدیده‌های جدید نیویورک را نمی توان در چارچوب ظهور یک سبک و یا جنبش هنری تعریف کرد پس چگونه تحلیلی می‌توان در تفسیر آن‌ها ارائه داد.

دیوید ساله و اریک فیشل: نقاشی بد

اولین تلاش های نوین با ظهور هنرمندان نوگرایی همچون دیوید ساله و اریک فیشل رقم خورد. آنچه که این دو نقاش را به یکدیگر پیوند می زند تصوری است که از آن به عنوان( نقاشی بد) یاد می شود. این پدیده البته چیزی فراتر از نسخه آمریکایی نئو اکسپرسیونیسم است و حقیقت هیچ یک از این دو هنرمند را نباید از نظر سبک و شیوه هنری اکسپرسیونیست تلقی کرد به عنوان یک مفهوم نقاشی بدون استفاده از روش های سنتی اما در کیفیت نه چندان کافی و کامل در القای مفهوم مورد نظر هنرمند دلالت دارد.

اریک فیشل:

تابلوی تشییع جنازه اثر اریک فیشل این کیفیت را به خوبی نشان می‌دهد او در حاشیه نمایشگاه اختصاصی آثارش در سال ۱۹۸۲ در تورپ گالری شهر نیویورک بیانیه‌ای صادر کرد که در منابع تاریخی به کرات از آن یاد می‌شود بررسی و تحلیل نسبت دقیقی که مدل هنری فیشل از زندگی بورژوازی آمریکایی ارائه می دهد با توجه به آنچه که از بیانیه فوق الذکر مستفاد می‌شود بسیار مشابه آن چیزی است که نقاشان واقع گرای اجتماعی در دهه ۱۹۳۰ به ویژه در آثار هنرمندانی چون برادران رافائل و ایساک سویر عرضه می داشتند.

دیوید ساله:

دیوید ساله روش دم دست تری را دنبال کرد آثار او نوعی دوباره سازی هنر پاپ و بویژه تصاویر ترکیب شده روزن کوئیست و یا تکرار علایق اندی وارهول نسبت به عکس های برگرفته از مجله و روزنامه ها او همچنین در استفاده از تصاویر متضادی که فضای ظاهری واحدی را اشغال می کنند تحت تأثیر روشهای جدید عکاسی مانند تکنیک ایجاد تصاویر سه بعدی با استفاده از نور لیزر به نظر می رسد.

در سال ۱۹۸۸ منتقد معروف جفری دیچ با تحلیل تازه خود از آنچه که در فضای هنری نیویورک جاری بود تعریف رایج را به طور جدی متزلزل ساخت اما به هر حال او نیز نتوانست از افتادن در ورطه واژگان قدیمی پرهیز کند. از نظرگاه تاریخ هنر, هنر جدید صرفا نوعی تکامل تکلف گرایانه ای است از هنر پاپ هنر مینیمالیست و هنر مفهومی. این هنر درباره امتزاج تازه و رشد یافته ای است از سبک‌های هنری که پیشتر معرفی شده بودند. در حقیقت هنر نوین و معاصر را باید میراث خوار آگاهی فرهنگی ناشی از هنر پاپ, شیوه ارائه و مواد به کار گرفته شده در هنر مینیمالیسم و بالاخره ابعاد زیبایی شناختی و کشف زمینه های هنری در اشیاء که در هنر مفهومی پدیدار شده, به شمار آورد.

برخی از هنرمندان آمریکایی در این دوره: جان آخرین، ژیگو برتر تورس، ویلیام تی.ویلی، روی دوفارست، دیوید گیلهولی، ادپسکی

Select your comment provider from settings.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0