فرانسیسکو گیا

فرانسیسکو گیا ( گویا  ):Francisco Goya

گیا یی لوسین تس،فرانسیسکو خسه د(نقاش و چاپگر اسپانیایی، 1828-1746).

آثار مهم گیا:

پسران میوه چین (حدود 1778)، مایای برهنه (حدود1804)، زنی با بادبزن (حدود 1807)، زنی با روسری سیاه (حدود 1824)، باسمه رویای عقل {از مجموعه کاپریس ها} ( حدود 1796)، باسمه چرا {از مجموعه فجایع سنگ} ( حدود 1810)، باسمه جنون رعب { از مجموعه ناجورها} (حدود 1818).

نکات مهم:

فرانسیسکو گیا به دلیل نوآوری و عمق محتوای آثارش یکی از برجسته ترین هنرمندان اروپایی است.

او طبیعت، ولاسکس، و رمبرانت را استادان خود می دانست.

گیا مورد ستایش نویسندگانی چون بودلر بود و هنرمندانی چون دلاکروا، دمیه، مانه، تا کل ویتس، و پیکاسو متاثر از آثار او بودند.

او در 62سالگی، پس از سالها خدمت در دربار اسپانیا، فاجعه کشتار و ویرانگری ارتش فرانسه را همچون مخوف ترین سند ددمنشی انسان در بهترین آثارش ثبت کرد.

مراحل زندگی گیا:

در شهر ساراگسا اصول مقدماتی نقاشی را آموخت. به مادرید رفت (1766). شاگرد بایو شد، و خواهر او را به همسری گرفت. به ایتالیا سفر کرد(1771)، و پس از بازگشت به اسپانیا، تعدادی نقاشی برای کلیسای ساراگسا کشید. در مادرید اقامت کرد(1775). چندین سال مسئولیت طراحی برای کارگاه سلطنتی نقشبافتهای دیوارکوب را برعهده داشت. (1776-1791). کار او شهرت و اعتباری برایش به بار آورد.

به مجموعه آثار موجود در دربار اسپانیا دسترسی پیدا کرد، و توانست آثار ولاسکس را به دقت مطالعه کند. پس از آن، دست به چهره نگاری زد، وسفارشهایی از کلیسا گرفت. به ریاست آکادمی ، و سپس به عنوان نقاش دربار برگزیده شد(1799).

اولین بحران گیا:

پس از یک دوره بیماری که به ناشنوایی وی انجامید(1792)، سبک و دیدگاه او بسیار تغییر کردند.

رنگبندی خاکستری و نقره ای در پرده هایش پدید شد.

کشش او به نمایش واقعیت فزونی گرفت. چنان که در پرده خانواده کارلس چهارم(1800)، حقیقت گویی نقاش بر مقام ” مدل ” فایق آمد. این پرده، در عین حال، مهارت او را در رنگپردازی و بازنمایی نور و سایه می نمایاند. بدین سان، سنت غنی ولاسکس پس از یک قرن و نیم به دست یک هنرمند دیگر اسپانیایی زنده می شود.

دومین بحران گیا:

هجوم ارتش ناپلئون به اسپانیا(1808)، آغاز دومین بحران در زندگی گیا بود.

گرچه مدتی با مهاجمان کنارآمد، اوضاع مصیبت بار هموطنانش را در آثاری چون دوم ماه مه(1814) و اعدام شورشیان در سوم ماه مه (1814)، وهمچنین در باسمه های فجایع جنگ(حدود 1810-1814)، و طراحیهایش منعکس کرد.

کناره گیری از دربار:

پس از بازگشت سلطنت(1814)، همچنان نقاش دربار بود، ولی به زودی از این مقام کنارگرفت. خانه ای در اطراف مادرید خرید(1819)- که به”خانه مرد ناشنوا” معروف شد- وآن را با تصویرهای تلخ و غریب آراست.

زندگی در فرانسه:

در اواخر عمر، اسپانیا را ترک کرد(18249)، و در بردو فرانسه اقامت گزید.

در این سالها، روش لیتوگرافی را آزمود، و همچنان به نواوری در نقاشی ادامه داد( مثلا: زن شیر فروش اهل بردو ).

گیا در نخستین آثارش – طرحهایی برای نقشبافت دیوارکوب – موضوعهای مرسوم را با رنگهای روشن نقاشی میکرد، و از الگوهای رکوکو آلمانی و فرانسوی، و نقاشیهای تیه پلو و هنرمندان ناپلی مایه می گرفت. ولی خیلی زود به شیوه مستقل تری دست یافت، و صحنه هایی از زندگی مردم اسپانیا را به تصویر کشید(مثلا: پرده گیتارنواز نابینا).

حماقتهای درباریان، سبک مغزی و خودبینی زنان والاتبار را در نقاشیها و باسمه هایش آشکار ساخت.

در مجموعه باسمه های موسوم به کاپریس ها (1796-1798)- که به لحاظ فنی تاثیراتی از رامبرانت دارند- رسوم کهنه اجتماعی و ریاکاری دستگاه کلیسا را به ریشخند گرفت.

نقاشی موضوعهای مذهبی:

او، همچون متفکران دوران روشنگری، معتقد بود که کلیسا و نهادهای کشیشی مسبب اصلی فرو خفتن نیروی عقل اند. با این حال از نقاشی موضوعهای مذهبی چشم نپوشید. بهترین نمونه کارش در این زمینه، تزیین کلیسای سان آنتونیو دلافید،{در نزدیکی مادرید} است(1798). در آنجا، صحنه ” زنده شدن مرده به دست آنتونیوس قدیس پادوایی ” را چون صحنه ای از زندگی عادی مجسم کرد، وبا ضربه های شلاقی قلم مو و رنگهای جسیم حالتی زنده نما به پیکرها داد.

اواخر عمر:

هرچه سن گیا بالاتر می رفت بیشتر به مضمونهای زندگی روزمره و صحنه های خیالی آکنده از عناصر مخوف و ظلمانی میگرایید. شاید او از صحنه های دهشتباری که می آفرید( مثلا: ساتورتوس فرزندانش را میدرد، 1819-1823)، بسیار کمتر از بینندگان امروزی آثارش دچار دلهره می شد.

مجموعه باسمه های ناجورها وضرب المثلها، و نیز نقاشیهایی که بر دیوار خانه خود کشید، نمایانگر تسلط کابوسها بر کارش بودند با این حال، گیا همواره می کوشید دنیا را بدون توهم تفگهایشان، شکل خشن کلاهخودهاشان را در تباین با بی  نظمی اعدام شوندگان نشان دهد.

سوم ماه مه(1814):

شماری از قربانیان همچون جوالهای فرسوده کنار هم انباشته شده اند، و در برابر جوخه آتش چشمان خود را بسته اند و یا دستها را به حالت دعا جفت کرده اند. در وسط، مردی سیه چرده و پیراهن سپید بازوانش را گشوده، گویی مرگ او نوعی تصلیب است. نورپردازی متمرکز از پایین، احساس یک صحنه تئاتر را در برمی انگیزد، ولی هیچ چیز حاکی از تصنع و یا تاکید بی مورد در این نقاشی مشهود نیست. رنگبندی آن حالتی سرد و غمگنانه را القا می کند که با موضوع کاملا وفق دارد.

Select your comment provider from settings.

یک پاسخ

  1. درود
    متن خوبی بود
    اما
    کاش کنار توضیحات هر اثر، تصویری اضافه میشد تا درک متن برای کسانی که تابحال آثار را مشاهده نکردند آسانتر شود
    در ضمن، نیاز به ویراستاری هم در متن مشخص است
    در کل
    ممنون بابت فعالیت وب سایت شما
    موفق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0