طبیعت بی جان ترکیب ادبی پیچیده ای است، طبیعتی که به موجودیتی نیمه زنده – نیمه مرده اشاره می کند. طبیعت بی جان علی الظاهر الگوی تصویری منفعلی را پیشنهاد می دهد. جهانی واقعی که به جهان مردگان اشاره دارد. الگویی که گویی مرده را تا ابدیت زنده نگه خواهد داشت. ولی این صرفا ظاهر ماجراست.
ظهور طبیعت بی جان به عنوان گونه ای از هنر ، نشانه ای از تغییر نگاه به هنر – پس از رنسانس – تلقی می شود. از طرفی کشف مفاهیم مستتر در طبیعت بی جان همیشه با وسوسه ای راز آمیز همراه بوده است آنجایی که جمجمه ای کنار گلابی های درخشنده قرار می گیرد و ظروف شکسته ی سرامیکی مالامال از خوشه انگور می شوند. همین وضعیت مبهم بهانه ای است برای هنر قرن بیستم تا از ظرفیت های روانی چیدمان اشیاء ، میوه ها ، گل ها برای خویشگویی هنرمند استفاده کند.
نمی توانم پنهان کنم که دیدن طبیعت بی جانی از پاتریک کالفید الهام بخش این دوره از کارم بوده است. از طبیعت بی جان او یاد گرفتم که چگونه می شود همان اندازه که به تاریخ طبیعت بی جان وابسته بود به شکل سوبژکتیو از آن فاصله گرفت و کماکان طبیعت بی جان باقی می ماند. “عنوان العاذر مرده بود” را از قصه ای کهن وام گرفتم آنجا که باور زنده شدن العاذر را دوباره زنده می کند. آنجایی که سمبول هایی که قرار است واگویه ای از مردگی داشته باشند و در نقش شمایلی زندگی ظاهر می شوند
محمد پیریایی
العاذر مردی است که مسیح او را زنده کرد و در انجیل یوحنا به آن اشاره شده
Select your comment provider from settings.