رنسانس

رنسانس، (به فرانسوی: Renaissance)[ایتالیایی :RINASCIMENTO باززایی]:

رنسانس به معنی نوزایی، نوزایش و تولد دوباره است. واژه رنسانس را ابتدا فرانسوی‌ها در قرن ۱۶م به‌کار بردند.
رنسانس جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از اصلاحات مذهبی و سیاسی، انقلاب علمی و پیشرفت هنری شد. در واقع رنسانس، نه یک دوره زمانی بلکه یک شیوه زندگی و تفکر بود که از طریق بازرگانی،‌ جنگ و اندیشه‌ از فلورانس ایتالیا به سراسر اروپا گسترش یافت.

در تاریخ اروپا از ۱۳۰۰ یعنی از قرن 14 تا 17 م به عنوان دوران گذار یا پل فرهنگی میان قرون وسطی و تاریخ مدرن یاد می شود و هدف آن توجه و علاقه مندی به یادگیری و ارزش های کلاسیک مشخص شده است.
در طول سه قرن رنسانس، که تحولی ۳۰۰سال را شامل شد؛ دانشمندان، هنرمندان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام گرفتن از میراث اصیل روم و یونان، با دیدی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند که در نهایت به عصر روشنگری در اروپا انجامید و نشانه آغاز عصر مدرن شد.

تا قرنی پیش،رنسانس را تولد دوبارۀ هنر و ادبیات تحت تأثیر سرمشقهای کلاسیک باستان و یا کشف جهان و انسان تعریف کرده بودند؛ ولی تاریخ نویسان سدۀ بیستم نظرهایی تازه در مفهوم و حدود زمانی این جنبش پیش نهاده اند .
اصطلاح ((تولد دوباره ))(ریناشیتا) را نخستین بار وازاری به کار برد (1550)؛ و محتملاً،یاکُب بورکهارت آن را در معنای وسیع تری رایج کرد(1860).
امروزه چنین نظری مورد قبول قرار گرفته است که اگرچه ایتالیا خاستگاه رنسانس بود و در آنجا این دگرگونی فرهنگی و هنری با درخشش بسیار رخ نمود؛ سایر نواحی اروپا نیز سهمی مهم در بسط و غنای دستاوردهای آن داشتند.

دستاوردهای رنسانس:
خردگرایی، ریاضیات، منطق و انسان‌مداری است.
اختراعات رنسانس:
باروت، صنعت چاپ، دریانوردی، کشف قطب‌نما، اختراع تلسکوپ
دستاوردهای سیاسی رنسانس:
ایتالیا قرن 15م یکی از بیشترین مناطق شهری در اروپا بود. بسیاری از شهرهای آن در میان خرابه های ساختمان های باستانی رومی ایستاده بودند.
ایتالیا به ایالت ها و قلمروهای کوچکتر تقسیم می شد: پادشاهی ناپل، جنوب، جمهوری فلورانس و دولت های پاپ در مرکز، میلان و ژنو را به ترتیب به سمت شمال و غرب کنترل می کرد.
سست شدن قیود فئودالی
آزادی نسبی سیاسی که به مردم داده شد، به پیشرفت تحصیلی و هنری منجر شد.
در سیاست، رنسانس به توسعه آداب و رسوم و قراردادهای دیپلماسی کمک کرد.
رنسانس شاهد کشف قاره های جدید ( آمریکا ) بود.
دستاوردهای تجاری رنسانس:

توسعۀ تجارت بین المللی،انباشت سرمایه در بانک مدیچی ها در فلورانس و در خزانه واتیکان
اهمیت روز افزون نظم دنیوی در فرهنگ اروپایی بازتاب نقش حامیان اشراف منشی چون لُرنتسو دِمدیچی بود.
موقعیت شهرهای ایتالیا مانند ونیز به عنوان مراکز تجاری بزرگ مطرح شد.
ونیز دروازه اروپا برای تجارت با شرق و تولید کننده شیشه های خوب بود و فلورانس پایتخت منسوجات شد.
بازرگانان ایده هایی را از گوشه و کنار جهان به ارمغان آورده اند.
ثروت هایی که به ایتالیا آورده شد در پروژه های هنری عمومی و خصوصی به کار گرفته می شد.
جامعه‌ای که روزگاری بسته و محدود بود، شروع به بازشدن و توسعه نمود.

انقلاب‌های فکری رنسانس:
نیکلاس کوپرنیک، گالیلئو گالیله، رنه دکارت
نیکلاس کوپرنیک:
کوپرنیک ستاره‌شناس لهستانی، نظریه انقلابی خود را در ۱۵۴۳ منتشر کرد.
کوپرنیک نظریه زمین مرکزی را رد کرد و خورشید محوری یا خورشید مرکز را مطرح نمود.
با این نظریه زمین دیگر مرکز جهان و انسان دیگر اشرف مخلوقات نبود.
این نظریه با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی و همچنین با نص کتاب مقدس در تعارض بود.
گالیلئو گالیله:
گالیله ستاره‌شناس و فیزیکدان ایتالیایی شاخص‌ترین متفکر رنسانس است.
او مفهومی تازه از حقایق طبیعت را بیان کرد که بنیادهای تعالیم کلیسا را متزلزل و فیزیک را مستقل از الهیات ساخت.
گالیله علم فیزیک را سکولار کرد و آن را از الهیات مستقل دانست. تکیه‌گاه علم فیزیک از آن پس خرد انسان بود.
رنه دکارت:
سومین انقلاب فکری را دکارت ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی به راه انداخت.
دکارت عقل بشر را به‌ جای کتاب مقدس، سنت پاپ و کلیسا، اصل قرار داد. دیگر همه چیز را با محک عقل می‌سنجیدند حتی محتویات کتاب مقدس. عصر ایمان جایش را به عصر خرد داد.
در اروپای غربی فلسفه دکارت خرافات را از میان برداشت و عصر «اندیشه‌های روشن و متمایز» آغاز گشت.
در کتاب ” تأمل اندیشمندانه” ابتدا وی درباره حواس شک می‌کند. اما حرکت مهم وی، در گام دوم که شک کردن به خدا است.
انسان گرایی یا اومانیسم:

انسان گرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد.
محقیقین به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز مسائل انسانی را در نظر گرفتند. این گرایش انسان گرایی نام گرفت.
دو عامل سبب ظهور انسان گرایی شد:
وجود بقایای امپراتوری روم
آوارگان امپراتوری در هم شکسته بیزانس.
آثار پژوهندگان انسانگرا خصلت فرهنگ ادبی اروپایی را تغییر داد. اغلب آثار افلاطون باز شناخته شد.و تأثیری تازه بر اندیشۀ زمانه گذاشت.
پتراک، نخستین نویسندۀ انسانگرا، دانش کلاسیکی را برتر از الهیات متفکران مدرسی می دانست، و به مدد قواعد درست صرف ونحو زبان لاتینی و یونانی و نثر فاضلانۀ ساختگی، شیوۀ ادبی منسجمی را پی افکند.
اِراسموس متفکری که به کار تصحیح متون کلاسیک و پیرایش کتاب مقدس پرداخت.
آگاه ترین انسانگریان اختراع چاپ را مغتنم شمردند،و در انتشار متون تحقیقی با چاپگران همکاری کردند. چاپگران نیز در هنر خود به معیارهایی دست یافتند که هنوز هم معتبرند.

دین و رنسانس:
کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعه قرون وسطی ثبات می‌بخشید، در سال‌های پایانی قرون وسطی گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. منظور از این مشکلات فساد مالی و اخلاقی بود که وارد سیستم و دستگاه کلیسا شده بود و رفته رفته می‌رفت تا جای خود را به نظام شورایی دهد.
بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیتشان برای خود قدرت‌های سیاسی کسب می‌کردند.
پاپ‌ها که قدرت جهانی پیدا کرده بودند، دستورهای الهی و رستگاری روحشان را از یاد بردند. هدف آن‌ها دیگر زندگی مقدس و پاک، گسترش مسیحیت و عمل نیک در قبال همسایگان نبود. آن‌ها به جمع‌آوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعت گذاری و خلق شیوه‌های جدید برای کسب پول از هر جایی علاقه‌مند شده بودند.
مارتین لوتر کشیش آلمانی و مترجم انجیل به زبان آلمانی است او نود و پنج فرضیه‌اش را به در کلیسای همه قدیسان در ویتنبرگ نصب می‌کند.
شکایت‌های لوتر از سوءاستفاده‌های کلیسای کاتولیک از قدرت منجر به اصلاحات و پدید آمدن مذهب پروتستان شد.

هنر پروری دستگاه کلیسا و بلند پروازی پاپ یولیوس دوم و پاپ لئو دهم نیز نه فقط سیمای شهر رم،بلکه مسیر تحول هنر اروپایی را عوض کرد.
علم در رنسانس:
در قرن 15م، در سراسر اروپا و خاورمیانه، محققین دست‌نوشته‌های یونانی و رومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشته‌های از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرو، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید.
محققین با حمایت افراد توانگر تا سال ۱۵۰۰م تقریباً تمام دست‌نوشته‌هایی را که امروز موجود است، یافتند.
مطالعه این آثار، دانش نو نام گرفت.
صنعت چاپ:
گسترش صنعت چاپ باعث ‌شد دسترسی به کتب راحت‌تر شود در نتیجه سرعت دانش کلاسیک و اندیشه‌های انسان گرایی را به طور چشمگیری افزایش داد.
در رنسانس خواندن کتاب مانند قرون وسطی تنها به روحانیون محدود نبود. همه می‌توانستند بخوانند.
در اواسط قرن شانزدهم، در اروپا نیمی از مردم سواد خواندن و نوشتن داشتند.
نهضت ترجمه در رنسانس:
در قرون ۱۲ و ۱۳ م نهضت ترجمه کتب مسلمانان در اروپا پدید آمد که یکی از پایه‌های اصلی رنسانس و عامل اساسی رویکرد اروپاییان به علم و دانش بود.
ترجمه گسترده از متون باستانی یونانی و لاتین بر اساس منابعی که در امپراتوری بیزانس موجود بود. نیز شکل گرفت. کتاب هایی مانند:
کتاب الحاوی، قانون ابن سینا، کتاب الاربعه بطلمیوس
دائرهالمعارف بزرگ طب، کتاب طب الملکی علی بن عباس اهوازی
چهار مقاله اقلیدس و پانزده مقاله اصولی او
کتابهای جبر و مقابله خوارزمی که آغازگر علم جبر در اروپا شد.

دستاوردهای هنری رنسانس:

  1. فلورانس به دلیل حمایت‌های خانواده مدیسی‌ها بسیار در هنر و فرهنگ پیشرفت کرد.
  2. لورنزو حاکم مستبد فلورانس نسبت به هنر بسیار سخاوتمند بود.
  3. رنسانس توسعه چشم انداز بخشی از یک روند گسترده تر نسبت به واقع گرایی در هنر بود.
  4. نقاشان به مطالعه نور و سایه و مطالعه آناتومی انسان پرداختند.
  5. تغییر در اصول زیبایی شناسی ایجاد شد.
  6. برخی از هنرمندان رنسانس، عهد قدیم و برخی نمادهای قرون وسطایی را حفظ می کردند.
  7. پرورش نوآورانه ادبیات لاتین و بومی رونق گرفت.
  8. هنرمند موقعیت اجتماعی تازه ای به دست آورد.
  9. هنرمند در ردیف صنعتگر ماهر جای داشت، اکنون او را چون انسانی والا و برخوردار از موهبت نبوغ، می ستودند.
  10. جامعه رنسانس علاوه بر ستایش الهام هنری،مفهوم انسان((جامع))-چیره دست در همۀ هنرها ،مطلع از آثار کلاسیک،و خبره در علم ،مهندسی ، و حتی فنون نظامی –را به عنوان کمال مطلوب خود پذیرفت.
  11. در نقاشی و مجسمه سازی،استادانی چون جُتو،مازاتچو، دُناتلو،سلوتِر،لئوناردو داوینچی، میکلانژ و تیسین زبان بصری تازه ای را بنیاد نهادند.
  12. زبان بصری رنسانس، مانند هنر کلاسیک باستان- پیکر و کنش آدمی مهم ترین وسیلۀ بیان مقصود هنرمند بود.
  13. توجه روز افزون به کالبدشناسی و تکمیل قواعد پرسپکتیو ،پویایی پیکرها و حضور وزین شان در فضای یکپارچۀ تصویری یا حالت ایستادن راحت و مطمئن شان در مکانی محسوس را تأمین کرد.
  14. اگر فضای پرسپکتیوی عبارت بود از بازنمایی واقعیت به مدد ساختار مرکب تراز های متناسب ،به همان گونه نیز پیکر آدمی که به طرزی آرمانی این فضا را اشغال می کرد،بر حسب مجموع روابط اندازه ها(نظام تناسبات)شکل گرفت. دورر از جمله هنرمندانی بود که نظریۀ تناسبات کالبد آدمی را تحت ضابطه آورد.
  15. در تحول هنر رنسانس-از مرحلۀ آغازین تا مرحلۀ اوج- روندی صعودی از طبیعتگرایی به سوی کلاسیک گرایی را می توان بازشناخت.
  16. جُتو بیشتر مشتاق بازنمایی واقعیت مرئی بود؛حال آنکه ،رافائل می کوشید به منظم ترین صور طبیعت دست یابد.
  17. گرایش کلاسیکی در رنسانس نتیجۀ تقلید هنرمندان از مجسمه های یونانی و رومی نبود،بلکه نگرشهای همانندی را باز می تابید.
  18. هنرمندان رنسانس از طریق تقلید صور طبیعی ،و گردآوری و تلفیق عناصر زیبای آن،به تدریج قالب((کلاسیک)) خاص زمان خود را ساختند .
  19. در واقع ،رنسانس در جریان بازشناسی هنر کلاسیک باستان تفسیری تازه از اصول کلاسیکی ارائه کرد، که یک الگو آرمانی جدید را پدید آورد. تا در مرحله اوج رنسانس،مسایل مربوط به بازنمایی طبیعت حل شد و دانشی وسیع مشتمل بر روشهای ژرفانمایی، کالبدشناسی، برجسته نمایی، تناسبات و غیره فراهم آمد.
  20. هنرمندان نسل بعد به جای آنکه پژوهش در طبیعت را ادامه دهند،آثار متأخر میکلانژ را سرمشق خود قرار دادند.این رویکرد به معنای پایان روند کلاسیک گرایی رنسانس و آغاز جنبشی بود که منریسم نام گرفت.
    طبیعت:
    دوران نوزایی در حقیقت دوران آزادی انسان از قید و بند طبیعت و نیز جهل خود خواسته انسان بود.
    طبیعت دیگر چیزی نبود که ماورا انسان قرار گرفته باشد و انسان تنها چیزهایی درباره اش می‌داند، بلکه طبیعت به موضوع کار، تجربه و کاربرد انسان تبدیل شد.
    اساس این تغییرات در روش هنری تمایل تازه به تصویر کشیدن زیبایی طبیعت بود.

وسایل هنری رنسانس:

  1. تحول سریع در وسایل و اسلوبهای هنری
  2. اسلوب رنگ روغنی جای تمپرا را گرفت.
  3. لعابرنگ کاری تجسم گرمی و طراوت پوست و گوشت را در نقاشی امکانپذیر کرد،فضای تصویر را ژرف تر نمود،و سایه پردازی رنگی را تنوع بخشید.
  4. استفاده از بوم پارچه یی به جای بوم تخته ای معمول شد.

3مرحله دوران رنسانس:

آغازین (حدود1300-حدود1420)

پیشین(حدود1420-حدود1500)

پسین یا اوج (حدود 1500-حدود1527)

رنسانس پیشین:
در ایتالیا، اواخر سده 13 و اوائل سده 14 م در شهر های متمولی چون فلورانس (Florence) و سینا (siena)نقاشی های یادمانی مجددأ احیا شدند.

فلورانس:
جیوتو، مازاچیو و پیرو دلا فرانچسکا سه نسل از نقاشان فلورانسی دوره اول رنسانس هستند.
جیوتو نقاش فلورانسی، در آثار فرسک خود:
نقوش و پیکرهایی را پیش کشید که جلوه ای سه بعدی را عرضه می کرد.
در حالت فیگورها حس نمایشی پنهانی را انتقال می داد.

سینا:

دوچیو ( Duccio di Buoninsegna ) و شاگرد او سیمون مارتینی ( Simone Martini ) در سینا بودند.

آن ها سبک خطی گوتیک متأخر و مادی زدایی پیکره را با کاوش های تازه دنیای مادی و محیط انسانی تلفیق کردند.

Image result for Duccio di Buoninsegna

دوچیو

سیمون مارتینی

طاعون در ایتالیا:

به دلیل شیوع طاعون در ایتالیا در میانه سده 14، تلاش دوچیو و جیوتو تا سده 15 امکان اجرا نیافت آن هم عمدتأ در فلورانس زیرا سینا هرگز به طور کامل از طاعون رهایی نیافت.

Related image

هدف هنرمندان آغازگر رنسانس:

  1. ایجاد هنر معقول و انسان مدار که بر فلسفه معاصر اومانیسم متکی بود.
  2. بازگشت به هنر یونان و روم باستان، زیرا بر انسان تاکید داشت، آنها در صدد بودند تا منابعی برای سبک نوین خود که آگاهانه در پی آن بودند، بیابند.
  3. پیکرتراشان و نقاشان ایتالیایی به مطالعه آناتومی و نیز تناسبات اندامها که مورد استفاده هنرمندان باستان بود پرداختند.

هنرمندان آغازگر رنسانس در ایتالیا:

  1. گیبرتی ( Lorenzo Ghiberti )و دوناتلو ( Donatello ) در پیکرتراشی
  2. برونسلکی ( Filippo Brunelleschi ) در معماری
  3. مازاچیو ( Masaccio )در نقاشی
Related image

 گیبرتی

Image result

دوناتلو

برونسلکی

 

فیلیپو برونلسکی:

برونلسکی نمازخانه ( پاتسی ) را ساخت که شاید اولین معماری مستقل دوره ی رنسانس است. برونلسکی در حدود سال1420 میلادی پرسپکتیو یک نقطه ای را ابداع کرد.

لئون باتیستا آلبرتی و معماری:

پس از1450 میلادی آلبرتی ( Leon Battista Alberti ) در زمینه معماری در تلاش بود تا تناسبات، تزئینات، اصول فضا، حجم و ساختار بناهای رومی را مجددأ احیا کند. آلبرتی به همراه فرانچسکا و برونلسکی تأثیر ژرف در شکل گیری هنر رنسانس نهاد.لئون باتیستا آلبرتی

دوناتلو:

دوناتلو پیکر تراشی دوره رنسانس متقدم است. در سده 15 م جستجوی خود را برای یافتن شکلهای جدید و مناسب برای بیان اندیشه های انسان گرایانه رنسانس آغازکرد.

ویژگی اصلی آثاراولیه دوناتلو:

تجسم حرکت در پیکره آدمی یعنی تایید اصل (انتقال وزن) یا (ایستایی متعادل) است. پیکره (قدیس مرقس)
از دیگر پیکرتراش برجسته این دوران می توان برناردو روسلینو، داستینایو، آندرئا و روکیو و آنتونیو پولایوئولو را نام برد.


تفاوت نقاشی گوتیک متأخر با دوره اول رنسانس:

  1. گوتیک متأخر: پیکره ها به گونه ای است که گویی هیچ گاه به خودی خود قادر به انجام کاری نیستند.
  2. دوره اول رنسان: پیکره ها حتی در صورتی که ساکت ایستاده و یا حتی بر صلیب کشیده شده اند، باز زنده و پویا به نظرمیرسند.

ویژگی نقاشی رنسانس:

  1. به کار گیری قواعد و اصول (پرسپکتیوعلمی) است که در آن شکل های که در عمق تصویر وجود دارند کوچک نمایی می شوند.
  2. نقاشان پیش از مازاتچو نیز فن کوچک نمایی را به کار می برند اما این کار را بدون پیروی از اصول و قواعد کار انجام می دادند.
  3. فقط ( پرسپکتیو علمی ) بود که خلق تصاویر محکم و باثبات را با استفاده از اصول ریاضی و اندازه گیری دقیق زوایا و فاصله ها امکان پذیر می ساخت.

از دیگر نقاشان برجسته این دوران میتوان به آندرئا دل کاستانیو، دومینیکو و نتسیانو، فراآنجلیکو و فرافیلیپولیپی اشاره کرد.

لئوناردو داوینچی:

  1. در زمینه نقاشی نیز در حدود سال1480، لئوناردو داوینچی تلاش پیشینیانش را به سبکی جمع و جورتر و پویاتر بدل ساخت. لئوناردو به یک اندازه هنرمند و دانشمند بود. در حقیقت در این دوران هنر وعلم با هم متداخل بودند، چرا که هر دو در خدمت تلاش بشر برای کشف و درک خودش و دنیای طبیعی بودند.
  2. سبکی که وی ملاحضات تازه ای به ماهیت نور، یعنی چگونگی تأثیر نور و سایه در شکل دهی به فرمهای سه بعدی و نیز به تناسبات و چهره شناسی را بدان افزود.

در کشورهای پایین به ویژه فلاندر، پیشرفتی موازی با این حرکت در سده پانزدهم به وقوع پیوست.

رنسانس متعالی:

در ایتالیا، لئوناردو داوینچی راه را برای آنچه که در رنسانس متعالی شناخته می شود و در آثار رافائل تجسم یافت، هموار کرد.

رافائل: Raphael

  1. سبک اولیه رافائل که بیشتر دلنشین بود به چیزی که بیشتر منظم، یادمانی و واقع گرا بود تبدیل شد.
  2. در رم، حدود سال 1510میلادی، رافائل نقاشیهایی با منطق توازن وهارمونی اغراق شده ای خلق کرد.
  3. او مشکلات بصری را با همان روح منطقی که معاصرینش، فلاسفه نوافلاطونی در مسائل فلسفی و دین شناسانه به کار میگرفتند، حل میکرد.
Related image
رافائل

معماری:

دوناتو برامانتا ( Donato Bramante )، در طراحی کلیسای جدید(سنت پیتر) به توازن هماهنگی اجزاء دست یافت که روی هم رفته کاملا جدید بود. او متاثر از داوینچی بود.

میکل آنژ بوناروتی:

  1. آثار میکل آنژ( Michelangelo ) قابل طبقه بندی کردن نیست. تقریبا تمامی آثارش قابلیتهای هنر ایتالیایی سده 16 میلادی را بیان می کند.
  2. در معماری نیز تأثیر او وسیع بود، مثلا گنبد سنت پیترو در رم که تقریبا تمامی تجارب در ساخت گنبدها به خدمت گرفته شده است.
  3. میکل آنژ واکنش به منطق توازن که ابداع رافائل بود، نه تلاشی کرد و نه اصلا بدان مایل بود.
  4. آثار نقاشی، پیکرسازی و معماری میکل آنژ، نوعی حس نمایشی شدید داشت، که دلمشغولی آن تلاش روح برای رهایی بود و همین حس به پیکره های عضلانی او یک قدرت درونی میدهد.
  5. اثر او که تصویرگر خلقت جهان است، و بین سالهای 1508 تا 1512میلادی بر سقف نمازخانه سیستین در واتیکان خلق کرد، خلقت انسان را در تصور خدا و به زبان بصری آشکار می سازد.
Image result for Michelangelo
میکل آنژ

ونیز: Venice

  1. ونیز شهر بسیار ثروتمندی بود که با دنیای متمول شرق مرواده زیادی داشت.
  2. نقاشان ونیزی بازگوکننده علاقه به رفاهی بودند که شهروندان آن خود را خود پسنده ببینند.
  3. در ونیز یک سنت نقاشی در اواخر سده 15 و سده 16 رشد یافت.
  4. نقاشان ونیزی، بر خلاف نقاش فلورانسی و رومی عمدتا با رنگ روغن کار میکردند، روشی که از فلاندر وارد شده بود. و به آنها امکان می داد تا شکوه زندگی معاصر در آن شهر را به تصویر بکشند.

مرحله ی بزرگ نقاشی ونیزی با:

جوانی بلینی ( giovanni bellini )- ویکتوریو کارپاچیو ( Vittore Carpaccio )

Image result
جوانی بلینی

ویکتوریو کارپاچیو

در مرحله ی بعد با:

جورجینونه ( giorgione )که آثار خود را مستقیما با رنگ روغن بر روی بوم کار میکرد، به جای اینکه نخست طرح را به صورت اتود یا با قلم بر روی تابلو نقش بزند.

تیتیان و اوج نقاشی ونیزی: Titian

اوج نقاشی ونیزی درآثار تیتیان تبلور یافته است که تابلوهای مجلل او در سالهای آغازین طلایی و در دوره ی متأخر آن نقره ای بود و از غنای درونی رنگ و روح گرمی می گیرد.

Image result for titian paintings

تیتیان

نقاشان پیشروی بخش متأخرسده 16 ونیز:

پائولو ورونه( Paolo Veronese )، که برای خلق صحنه های پر تجمل جشن شهرت دارد

تینتورتو: Tintoretto

  1. آثارش فضاهای مورب و جلوه های نوری آزاد داشت.
  2. آثار او جنبشهای سده هفدهم میلادی را تحت شعاع خود قرار داد.
Image result for Tintoretto
تینتورتو
 رنسانس شمال:

هنر رنسانس در جنوب اروپا محدود نماند و از آغاز سده 16 میلادی نقاشان شمال اروپا نیز گرایش خاصی به هنر ایتالیایی یافتند. در آن هنگام هنر شمال اروپا متاثر از گوتیک متآخر بود. گرایش نوین ( هنر رنسانس ) پس از کشمکشهای فراوان در شمال اروپا مسلط شد.

هنرمندان شهیر این دوره : یان وان آیک،هوبرت وان آیک، آلبرشت دورر، هانس هولباین، پیترو بروگل

کشف قابلیتهای نقاشی با رنگ روغن:

نقاشانی همچون استاد فلیمال، برادران هوبرت و یان وان آیک ( Hubert and Jan van Eyck ) برای اولین بار قابلیتهای نقاشی با رنگ روغن را کشف کردند که به آنها امکان می داد تا رنگها، سطوح و بافتهای مواد عالم را به دقت درخشندگی و وفاداری بازسازی کند.

یان وان آیک (Jan van Eyck ):

  1. آثار یان وان آیک وقت و وسواس زیادی در بازنمایی جزئیات بصری داشتند.
  2. سبک واقع گرا و نحوه به کارگیری رنگ در آثار او سنت پایداری را در هنر شمال اروپا پدیدار آورد.

سبک نقاشان فلاندری هنوز به نوعی پیوندهایی با سبک بین المللی گوتیک متأخر داشت، اگرچه رنگ در آثار آنها به واقعیت نزدیک تر شده و برخی نقاشان همچون ریگور وان در وایدن تاثیرات حسی جدید و چشمگیری را خلق کرد.

یان وان آیک

یان وان آیک، هوبرت وان آیک که قاب تزئینی ((محجر مذبح گان)) در کلیسای سن باوو آنها یکی از بزرگترین نقاشیهای سده پانزدهم محسوب می شود. هانس هولباین: Hans Holbein the Younger

هانس هولباین، نقاش معروف دیگر این دوره است که آثار او در زمینه چهره سازی و پرتره شهرت دارد.

Hans Holbein the Younger, self-portrait.jpg

 

پیترو بروگل:Pieter Bruegel the Elder

پیترو بروگل نقاش فلاندری که به نمایش رابطه انسان و طبیعت و خلق مناظر پر دامنه و کیهان نگارانه، با تاکید بر فعالیت بشر می پردازد.

تابلوی(شکارچیان در برف)(1565):

تابلوی، « شکارچیان در برف » یکی از نقاشیهای باقی مانده از یک مجموعه پنج تایی است که بروگل ماههای سال را در آنها مجسم ساخته است. ویژگی آن تجسم بخشیدن انسان در پیوند با طبیعت پیرامونش بود.

Image result for ‫شکارچیان در برف‬‎
 
 

 

رُنِسانس RENAISSANCE،                    [ایتالیایی :RINASCIMENTO باززایی]. عموماً،به جنبشی فکری و عقلانی اطلاق می شود که در سدۀ چهاردهم از شهر های شمالی ایتالیا سرچشمه گرفت؛ و در سدۀ شانزدهم به اوج خود رسید. تا قرنی پیش،رنسانس را ((تولد دوبارۀ هنر و ادبیات تحت تأثیر سرمشقهای کلاسیک باستان))و یا ((کشف جهان و انسان))تعریف کرده بودند؛ولی تاریخنویسان سدۀ بیستم نظرهایی تازه در مفهوم و حدود زمانی این جنبش پیش نهاده اند . اصطلاح ((تولد دوباره ))(ریناشیتا)را نخستین باروازاری به کار برد (1550)؛ و محتملاً،یاکُب بورکهارت آن را در معنای وسیع تری رایج کرد(1860).به علاوه،امروزه چنین نظری مورد قبول قرار گرفته است که اگرچه ایتالیا خاستگاه رنسانس بود ،و در آنجا این دگرگونی فرهنگی و هنری با درخشش بسیار رخ نمود؛سایر نواحی اروپا نیز سهمی مهم در بسط و غنای دستاوردهای آن داشتند. در تاریخ هنر،معمولاً، دوران رنسانس را به مراحل آغازین (حدود1300-حدود1420)،پیشین(حدود1420-حدود1500)،و پسین یا اوج (حدود 1500-حدود1527) بخش می کنند.

سست شدن قیود فئو دالی ،توسعۀ تجارت بین المللی،انباشت سرمایه در بانک مدیچی ها در فلورانس و در خزانه واتیکان ،و نیز کیش شخصیت برخی حاکمان ،از عوامل مهم پیدایی و پیشرفت رنسانس بودند.رنسانس اعتقاد جدید به توانایی و شایستگی انسان را آشکار ساخت ؛و در این زمینه از آثار متفکران و هنرمندان دوران باستان بسیار بهره گرفت .اهمیت روز افزون نظم دنیوی در فرهنگ اروپایی بازتاب نقش حامیان اشراف منشی چون لُرنتسو دِمدیچی بود.با این حال ،هنر پروری دستگاه کلیسا و بلند پروازی پاپ یولیوس دوم و پاپ لئو دهم نیز نه فقط سیمای شهر رم،بلکه مسیر تحول هنر اروپایی را عوض کرد. در این رهگذر هنرمند موقعیت اجتماعی تازه ای به دست آورد.اگر قبلاً هنرمند در ردیف صنعتگر ماهر جای داشت،اکنون او را چون انسانی والا و برخوردار از موهبت نبوغ، می ستودند. جامعه رنسانس علاوه بر ستایش الهام هنری،مفهوم انسان((جامع))-چیره دست در همۀ هنرها ،مطلع از آثار کلاسیک،و خبره در علم ،مهندسی ، و حتی فنون نظامی –را به عنوان کمال مطلوب خود پذیرفت.

آثار پژوهندگان انسانگرا خصلت فرهنگ ادبی اروپایی را تغییر داد. پتراک –نخستین نویسندۀ انسانگرا- از اینکه دانش کلاسیکی را برتر از الهیات متفکران مدرسی می دانست،بر خود می بالید.او به مدد قواعد درست صرف ونحو زبان لاتینی و یونانی و نثر فاضلانۀ ساختگی،شیوۀ ادبی منسجمی را پی افکند.متفکرانی چون اِراسموس به کار تصحیح متون کلاسیک و پیرایش کتاب مقدس پرداختند. اغلب آثار افلاطون باز شناخته شد.و تأثیری تازه بر اندیشۀ زمانه گذاشت. آگاه ترین انسانگریان اختراع چاپ را مغتنم شمردند،و در انتشار متون تحقیقی با چاپگران همکاری کردند. چاپگران نیز در هنر خود به معیارهایی دست یافتند که هنوز هم معتبرند.

در نقاشی و مجسمه سازی،استادانی چون جُتو،مازاتچو، دُناتلو،سلوتِر،لئوناردو داوینچی، میکلانژ و تیسین زبان بصری تازه ای را بنیاد نهادند که در آن – همچنانکه در هنر کلاسیک باستان- پیکر وکنش آدمی مهم ترین وسیلۀ بیان مقصود هنرمند بود.توجه روز افزون به کالبدشناسی و تکمیل قواعد پرسپکتیو ،پویایی پیکرها و((حضور ))و زین شان در فضای یکپارچۀ تصویری یا حالت ایستادن راحت و مطمئن شان در مکانی محسوس را تأمین کرد. اگر فضای پرسپکتیوی عبارت بود از بازنمایی واقعیت به مدد ساختار مرکب تراز های متناسب ،به همان گونه نیز پیکر آدمی که به طرزی آرمانی این فضا را اشغال می کرد،بر حسب مجموع روابط اندازه ها(نظام تناسبات)شکل گرفت.دورر از جمله هنرمندانی بود که نظریۀ تناسبات کالبد آدمی را تحت ضابطه آورد. در رنسانس،همچنین، تحولی  سریع در وسایل و اسلوبهای هنری رخ داد. اسلوب رنگ روغنی جای تمپرا را گرفت.لعابرنگ کاری تجسم گرمی و طراوت پوست و گوشت را در نقاشی امکانپذیر کرد،فضای تصویر را ژرف تر نمود،و سایه پردازی رنگی را تنوع بخشید.با کاربُرد اسلوب جدید ،ضرورتاً ،استفاده از بوم پارچه یی به جای بوم تخته ای معمول شد.

در تحول هنر رنسانس-از مرحلۀ آغازین تا مرحلۀ اوج- روندی صعودی از طبیعتگرایی به سوی کلاسیک گرایی را می توان بازشناخت.جُتو بیشتر مشتاق بازنمایی واقعیت مرئی بود؛حال آنکه ،رافائل می کوشید به منظم ترین صور طبیعت دست یابد.البته،ای گرایش کلاسیکی در رنسانس نتیجۀ تقلید هنرمندان از مجسمه های یونانی و رومی نبود،بلکه نگرشهای همانندی را باز می تابید.هنرمندان رنسانس از طریق تقلید صور طبیعی ،و گردآوری و تلفیق عناصر زیبای آن،به تدریج قالب((کلاسیک)) خاص زمان خود را ساختند .در واقع ،رنسانس در جریان بازشناسی هنر کلاسیک باستان تفسیری تازه از اصول کلاسیکی ارائه کرد،که یک الگو آرمانی جدید را پدید آورد. تا در مرحله اوج رنسانس،مسایل مربوط به بازنمایی طبیعت حل شد؛و دانشی وسیع مشتمل بر روشهای ژرفانمایی، کالبدشناسی،برجسته نمایی،تناسبات و غیره فراهم آمد. هنرمندان نسل بعد به جای آنکه پژوهش در طبیعت را ادامه دهند،آثار متأخر میکلانژ را سرمشق خود قرار دادند.این رویکرد به معنای پایان روند کلاسیک گرایی رنسانس و آغاز جنبشی بود که منریسم نام گرفت.

رنسانس کارُلَنژیGAROLINGIAN RENAISSANCE

رنسانس کارلنژی به جنبش احیای دانش و هنرها در امپراطوری شارلمانی، به مرکزیت شهر آخن (814-768) گفته می شود.

دستاوردهای رنسانس کارلنژی:

در این دوران ادبیات و دانش لاتینی از نو رواج یافت.

در شهر آخن وبسیاری نقاط دیگر مدرسه تاسیس شد.

نسخه برداری از کتابهای کلاسیکی، تحول در خط نوشتاری و ساختن بناهای عظیم شکل گرفت.

Select your comment provider from settings.

3 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0