کتاب ضیافت افلاطون

کتاب مهمانی، ضیافت یا سومپوسیون:
این رساله یکی از مهمترین اثر افلاطون در زمینهٔ عشق می‌باشد. اثر دیگر افلاطون دربارهٔ عشق، رسالهٔ فیدون می باشد.

این رساله به گونهٔ روایتی‌است که در بخشی از آن خواننده شاهد گفتگوی بازیگران آن با یکدیگر و دیالوگ‌های در خصوص عشق است. تاریخ نگارش حدودا پس از سال ۳۸۵ (پیش از میلاد) است.

برگزاری سومپوسیون یکی از رسوم رایج در آتن بوده‌است که مخصوصا بین آزادمردان آتن بسیار مرسوم بوده‌است. ترجمه تحت‌اللفظی سومپوسیون «هم‌نوشی، هم‌گساری، هم‌پیالگی» است.

معمولاً مهمانان همگی مذکر بودند که روی تختهایی به حالت نیمه خوابیده می‌لمیدند. بعد از شام نیایشی به درگاه خدایان به جا می‌آوردند و پس از آن نوشیدن شراب آغاز می‌شد. در طی مهمانی میزبان مهمانان را با وسایل گوناگون سرگرم می‌کرد از قبیل رقصیدن و حرکات آکروباتیک کنیزان و غلامان و حتی در مواردی کنیزان خود را برای هم آغوشی در اختیار مهمانان قرار می‌داد. معمولاً مهمانان پیرامون موضوعات گوناگون به بحث و تبادل نظر می‌پرداختند که تا پاسی از شب به درازا می‌انجامید. در سومپوسیون افلاطون میزبان آگاتون است.

پایدراستیا در یونان باستان:
قبل از مطالعه این اثر خواننده باید از شرایط و هنجارهای اجتماعی یونان باستان آگاه باشد. پایدراستیا که امری متفاوت از همجنسگرایی(هموسکچوالیتی) می‌باشد در یونان باستان امری بسیار رایج و طبیعی بود. در جامعه آتن علی‌رغم پیشرفتهای بزرگ فکری، زن از مقام اجتماعی بسیار پایینی برخوردار بود. مردان آتن به زن تنها به عنوان عامل تولید مثل و نگهداری خانه و فرزندان می‌نگریستند و در بسیاری موارد ازدواج زنان با مردان از روی عشق و علاقه نبود. در جامعه آتن زنان به ندرت از خانه بیرون می‌آمدند.

مفهوم عشق برای بسیاری از آتنی‌ها در ارتباط عاطفی بین دو مرد تعریف می‌شد. که معمولاً معشوق پسری جوان بود که محاسنش به تازگی روییده بود. بنابراین مردان با زنان ازدواج می‌کردند صاحب اولاد می‌شدند ولی رابطه عشقی و عاطفی خود را با پسران جوان برقرار می‌کردند. دلیل اصلی چنین رابطه‌ی پایدیا [تربیت] پسران جوان برای کسب فضیلت‌‌های اخلاقی و سیاسی بود. امّا گهگاه نیز این رابطه عاشقانه به رابطه‌ی جنسی می‌انجامید و از این جهت نیز به شدت تقبیح می‌شد.

خلاصهٔ مکالمه:
این مهمانی به شادانهٔ پیروزی آگاتون در مسابقهٔ ادبی آتن برپاگشته بود و دیگر مهمانان هم فایدروس، پاوسانیاس، اروکسیماخوس و آریستوفانس بوده‌اند.

آریستودموس می گوید روزی سقراط را برخلاف همیشه آراسته می‌بیند. از او می‌پرسد که کجا می‌رود و او پاسخ می‌دهد به مهمانی آگاثون و از او می‌خواهد که همراهش شود. آریستودموس به خانهٔ آگاثون می‌رسد ولی سقراط بر ایوان خانهٔ همسایه به اندیشیدن نشسته و از او جا مانده‌ می ماند. آگاثون سقراط را به خانه می‌آورد.

با آمدن سقراط مهمانان در بارهٔ شیوه‌ی باده‌گساری سخن‌ می‌رانند و چون چند تنی از ایشان روز گذشته را مِی نوشیده بودند ترجیح دادند که در این کار زیاده روی نکنند و در عوض در باب عشق سخن بگویند.

سخنرانی فایدروس:
اولین سخنران فایدروس است. او عشق را از جمله یکی از خدایان می‌شمارد که بواسطه آن نیکی و شادی حاصل می‌شود. در نگاه او عشق واقعی در ارتباط یک مرد با یک پسر جوان تعریف می‌شود. ولی عشق ایده‌آل وقتی است که پسر مذکور اهل فضیلت و آداب باشد و ارتباط فقط به رابطه جنسی ختم نشود.

سخنرانی پاوسانیاس:
دومین سخنران پاوسانیاس است. معشوق پاوسانیاس آگاتون است. نگرش پاوسانیاس به فایدروس شباهت دارد ولی از پیچیدگی بیشتری برخوردار است.

از دیدگاه او عشق دارای سلسله مراتب است که ابتدایی ترین نوع آن، رابطه عاشقانه با زنان است و نوع متعالی آن رابطه عاشقانه با پسران زیبای صاحب اندیشه و خرد است.

او از لزوم قانون مدار بودن ارتباط بین طرفین صحبت می‌کند و جوامعی که دارای این قوانین نیستند را به چالش می‌کشد.

سخنرانی اِروکسیماخوس:
اروکسیماخوس پزشک است و او در سخنرانی اش عشق را مفهومی بسیار جهانشمول تر تعریف می‌کند و آن را از انحصار روابط انسانی بیرون می‌کشد.

او عشق را عامل اعتدال و برقراری نظم و هماهنگی می‌داند. او مثالهایی متعدد از پزشکی، موسیقی، ورزش، کشاورزی و نظام طبیعت مطرح و تئوری خود را تشریح می‌کند.

از دیدگاه او عشق نیرو و انگیزه‌ای است که افراط و تفریط را از بین می‌برد و آسایش حقیقی را به ارمغان می‌آورد. به عنوان مثال تعریف او از موسیقی این است: «موسیقی، در حقیقت هنری است که عشق، خود را در قالب ریتم و هارمونی نشان می‌دهد.»

سخنرانی آریستوفانس:
او چنین ادعا می‌کند که در آغاز جهان به جز زن و مرد جنسی دیگری به نام آندروگونوس[= نرماده] هم وجود داشته‌است. ولی نهایتاً نرماده از بین می‌رود و به نر و ماده تقسیم می‌شود. عامل دوپاره شدن نرماده توطئه‌ای بود که از جانب زئوس، خدای خدایان، تدارک دیده می‌شود تا قدرت بالای نرماده از بین برود.

 او اینگونه استدلال می‌کند که عشق نیرویی درونی است که در تمام انسانها وجود دارد و آنها را به پیدا کردن جفت گمشده با پاره تنشان تحریک می‌کند. از دیدگاه او انسان دارای اشتیاق درونی پنهانی است که تا به ذات اولیه خود بازنگردد و جفت خود را پیدا نکند آرام نخواهد شد و روی خوشی نخواهد دید.

آریستوفانس عشق را آشکار در عصیان علیه خدایان صورتبندی می‌کند. او این استدلال را تعمیم می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که عشق چیزی نیست جز میل به وحدت و کامل شدن.

سخنرانی آگاثون:
مانند اروکسیماخوس مفهومی مجرد از عشق مطرح می‌کند و با ستایشی شاعرانه، عشق را مظهر زیبایی در جهان می‌داند.

سخنرانی سقراط:
سخنرانی سقراط متفاوت‌تر از سایرین است چون او سعی می‌کند تعریفی دقیق و فلسفی ارائه دهد و در سخنرانی او اثری از مدح و ستایش دیده نمی‌شود. به طور خلاصه تئوری سقراط به این شرح است:

1- عشق میل است چون همیشه به همراه چیزی می‌آید که شخص آنرا ندارد مثل عشق به زیبایی، عشق به دانش.
2- آن چیزی که عشق آن را طلب می‌کند فاقد آن است و سعی در تصاحب آن دارد.
3- آن چیزی که عشق آن را طلب می‌کند حتماً خوب است چون باعث نیکبختی می‌شود
4- هیچ کس چیز خوبی را بطور موقت طلب نمی‌کند و می‌خواهد برای همیشه مالک آن باشد
5- میل به داشتن چیزی برای همیشه، چیزی نیست جز میل به جاودانگی
6- جاودانگی نسبی با خلق اثر حاصل می‌شود. خلق اثر می‌تواند تولید مثل یا فرزند باشد و یا خلق یک اثر ماندگار ادبی یا هنری
7- خلق اثر یا خلاقیت در شرایطی میسر است که زمینه و محیط آن فراهم باشد که زیبایی لازمه آن است
8- بنابراین عشق و زیبایی در این نقطه به هم می‌رسند و باعث جاودانگی می‌شوند

بنابراین از دیدگاه سقراط:
الف: همگان میل شدیدی به جاودانگی دارند
ب: خلاقیت محصول میل به جاودانگی است

سقراط برای زیبایی سلسله مراتب تعریف می‌کند: مرحله‌‌ی نخست، عشق به یک جسم؛ دوم، عشق به همه‌ی جسم‌ها؛ سوم، عشق به رسوم و قوانینِ زیبا؛ چهارم، عشق به علومِ زیبا و جاودانگی حقیقی با عشق به زیبایی مطلق حاصل می‌شود که فلسفه[=دوستداری حکمت]است.

سخنرانی آلکیبیادس:
آلکیبیادس معشوق سقراط، یکی از زیباترین جوانان آتن بوده‌است. او پس از سخنرانی سقراط وارد مهمانی می‌شود. هنگام ورود او کاملاً مست بوده‌است.
او در سخنرانی اش تنها به تشریح روابط عاشقانه اش با سقراط می‌پردازد. او می‌گوید از اینکه شخصیت بسیار برجسته‌ای مثل سقراط او را برگزیده‌است بسیار خرسند است ولی در رابطه آنها جای عاشق و معشوق عوض شده‌است و او عاشق سقراط شده‌است. او از اینکه سقراط با او آمیزش جنسی نمی‌کند به وضوح گلایه می‌کند ولی اعتراف می‌کند که برداشت سقراط از عشق از توان فهم او خارج است. او به این نکته اشاره می‌کند که سقراط همیشه سعی می‌کند با او و جوانان رابطه برقرار کند و آنان را به کسب خرد و دانش برمی انگیزد.او در سخنرانی اش تعریف بسیار رمانتیک و شاعرانه‌ای از فضایل اخلاقی سقراط به عمل می‌آورد.پس از این سخنرانی گروهی رفتند و گروهی در خواب شدند ولی سقراط و آگاتون اریستوفانس تا بامداد به گفتگو نشستند. با آمدن پگاه آن دو تن دیگر هم به خواب رفتند و سقراط پس از شستشو از خانه بیرون رفت و آریستودموس هم که بیدار شده‌بود از پی‌اش به راه افتاد.

نتیجه‌گیری:

در سومپوسیون افلاطون، تعریف عشق از شاهدبازی شروع می‌شود و با سلسله مراتبی که در سخنرانی‌ها به چشم می‌خورد نهایتاً به فلسفه می‌رسد که در سخنرانی سقراط نقطه اوج خود را می‌یابد.

41V9SZ2T6JL._SX303_BO1,204,203,200_

 

Select your comment provider from settings.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0