هنر اجرا: پرفورمنس آرت، Performance art
برای درک مفهوم پرفورمنس بهتر است که نوشته های زیر را به عنوان مقدمه و پیشینه پرفورمنس مطالعه کنید.
پیشینه پرفورمنس |
جنبش هایی که به اکشن و ایونت می پردازند. پیش درآمد پرفورمنس و بادی آرت هستند. |
هنر اجرا: هنر اجرا گونه ای هنر است که عناصر تئاتر موسیقی و هنر های تجسمی را باهم ترکیب می کند. هنر اجرا با “رخداد” مرتبط است. و اغلب به صورت مترادف یکدیگر به کار می روند ولی هنر اجرا معمولآ برنامه ریزی دقیق تری دارد و عمومأ تماشاگران را در اجرا دخالت نمی دهد. هنر اجرا که از دهه 1960 به بعد باب شد. هنر زنده نیزنامیده می شود و اغلب دارای محتوای سیاسی. اجتماعی و فلسفی است و با هنر مفهومی پیوند نزدیک دارد.
- پرفورمنس آرت(هنر اجرا) (هنر زنده) (هنر نمایشگون) در دهه 60 ۱۹میلادی از دل هنرهای تجسمی بیرون آمد.
- پرفورمنس آرت، فرایند خلق اثر هنری در تعامل بین پرفورمر و مخاطبان است مهم تر از نتیجه کار است.
- بدن هنرمند نقش مدیوم اصلی را برعهده دارد. تأکید بر هنرمند هم به عنوان سوژه و هم ابژه، تمرکز راکد و متعارف تاریخ هنر بر زندگی نامه و اصالت را باطل می سازد.
- در پرفورمنس آرت ترکیب رسانه های محتلف مانند هنرهای تجسمی، تئاتر، موسیقی و… وجود دارد که دارای محتوای سیاسی، اجتماعی و فلسفی است.
- پرفورمنس می تواند شامل کنش هایی با انگیزش های اجتماعی باشد که در برگیرنده ی مسائل کلان جامعه و تجارب سیاسی اند.
- هنر اجرا با هنر رخداد(هپنینگ)، مرتبط است و اغلب به صورت مترادف با یکدیگر به کار میروند و با هنر مفهومی پیوند نزدیک دارد. غالباً آن را به هنرهای نمایشی نزدیک میدانند، اما تمایلی به مرز بندی ندارد و تمایز قاطع بین هنر نمایشی یا تجسمی را نمی پذیرد.
- بهترین مثال برای نامگذاری پرفورمنس آرت به «هنر زنده» شیوه اجرای«گیلبرت» و «جورج» در سال 1970 بود. این دو هنرمند به بدن خود به عنوان ابزاری برای رسیدن به یک اثر هنری نگاه میکردند. اولین کسانی بودند که مدل مجسمههای زنده را ابداع نمودند. آنها نمایشگاه را تنها با انجام حرکات فرم و بدون هیچ مجسمهای برگزار کردند و از نمایشگاه آن دو استقبال شد.
-
گروه گوتای و گروه موقعیت گرایان بین الملل و فلوکسوس از مهمترین گروه های این دوره هستند. در چین که هنرمندان پرفورمنس ها ی خود را هنر رفتاری می نامیدند تا برخاستگاه ها وخصوصیات روان شناختی خود تأکید کنند، دولت این کشور برای مقابله با آن ها همین اصطلاح را به کار گرفت و تلاش کرد با زدن داغ ناسازگاری اجتماعی و روانی بر این هنرمندان معنای این فعالیت های هنری را دستکاری کند
شکل ارائه:
- پرفورمنس را می توان به شکل زنده در حضور تماشاگران اجرا کرد.
- پرفورمنس را می توان تنها روبروی دوربین و برای ضبط ویدیوی پیاده کرد، یا از طریق رسانه های مختلف به نمایش درآورد. یا با عکس، ویدیو، فیلم و متن، مستند ثبتش کرد.
- پرفورمنس را می توان ثبت نشده نیز باقی گذاشت تا به این ترتیب فقط درقالب حکایت و شایعه منتشر شود و این طور به تولید اسطوره بیانجامد.
-
پرفورمنس به وسیله ذهن هدایت میشود. اندیشه وجود دارد و هر اتفاقی پرفورمنس نیست.
ریشه های پرفورمنس:
پرفورمنس بلاخص وام دار نقاشی و به ویژه نقاشی کنشی(Action painting ) است. اما در مجسمه سازی، موسیقی، رقص، شعر، عکاسی و تکنولوژی های رسانه ای جدید هم ریشه دارد. شاید پایه اجرایی پرفورمنس آرت به تلاشهای «والتر گروپیوس» و «رودلف شنایدر» برسد.
- گروپیوس در سال ۱۹۱۹ مدرسه طراحی و معماری «باهاوس وایمار» را با هدف اتحاد میان کلیه هنرهای بصری تاسیس کرد. فشار نازیها، بسته شدن باهاوس و مهاجرت هنرمندانش (به طور مثال: میس فون در دروهه، کاندینسکی، اسکار شلمر…) ترویج و ماندگاری این هدف را تضمین کرد.
- در همان دهه رودولف شنایدر نیز با نحوه متدیک آموزش و جستارهای خود که به آن عنوان «لوو ریتمی» داد، میخواست با چیدمانی از حرکتهای نمایشی می خواست به زبان نمایشی جهانی همچون زبان اسپرانتو در کلام دست پیدا کند که برای تمام جهان یکسان و قابل انتقال باشد و تا حدودی نیز توفیق داشت. پس از او کسانی چون «مایکل چخوف»، «جان کیج» و «تادیوش کانتور» ادامهدهنده همین راه شدند.
تبارشناسی تاریخی اصطلاح پرفورمنس:
گرچه امروزه واژه ی “پرفورمنس” در واقع اصطلاحی کلی برای اشاره به مجموعه ی وسیعی از سبک ها ی مختلف اطلاق شد خود هنرمندان (به ویژه دردهه های 1950و1960) برای توصیف آثار پرفورمنس خود از نام های مختلفی استفاده می کردند مانند:
پیشامد، نمایش، آیین و مناسک و مراسم و هنر بدن رویداد، کنش و هنر زنده و هنر تخریب
هنرمندان به واسطه ی این اسامی مختلف سعی داشتند میان بیان گری های سبکی متفاوت و جهت گیری های مفهومی گوناگون نسبت به بدن و موقیعت های سیاسی، جامعه شناختی، پدیدارشناختی و روان شناختی آن ، و همین طور شرایط وجود و هستی آن تمایز قائل شوند، اما بایدتوجه داشت که این تنوع اصطلاحات و اسامی به معنای ناتوانی آن ها درتعریف این هنر جسمانی نو نیست، بلکه تنوع و غنای کیفیات نظری و فرمال موجود در پرفورمنس و مقاومت آن در برابر نظریات وحدت بخش و یکپارچه ساز را نشان می دهد.
ساختار پرفورمنس:
- پرفورمنس می تواند طرحی از پیش نوشته شده و کاملاً هماهنگ شده، همراه با مشارکت بینندگان باشد. یا طرحی از پیش تعیین شده نباشد، ذاتی و خود جوش باشد و در لحظه با مخاطبان فی البداهه و تصادفی اتفاق بیافتد. یا فقط از کنش ها یا حالات خاموش بدن تشکیل شود که شرایط پدیدار شناختی مکان، زمان، فضا و تعامل با اشیا را نشان می دهد.
- در پرفورمنس از تمامی امکانات ازجمله شیوههای کلامی، حرکات آکروباتیک، اجرای موسیقی زنده یا پخش موسیقی، مجسمهسازی، نقاشی و هر آنچه بتواند پرفورمر را در این امر یاری کند استفاده مینماید. کمتر پیش می آید که پرفورمنس به شکل پانتومیم اجرا شود . اما می تواند به تئاتر یا نمایش طنز سریالی نیز شبیه باشد. حتی زمانی که بر مفهوم و هویت هنرمند متمرکز است.
- پرفورمنس پیوند تنگاتنگ و پیچده ی تجارب خصوصی و شخصی (زندگی نامه) دارد و تولید اجتماعی هنر را تأیید می کند.
- پرفورمنس می تواند ساختاری پیچیده یا ساده داشته باشد یا کنشی انفرادی و خصوصی را در بر گیرد.
- پرفورمنس توسط گروه یا به شکل فردی اجرا میشود. در یک اجرای پرفورمنس هنرمند مجبور به رعایت قواعد خشک و الزامات رعایت یک سبک خاص نیست.
- پرفورمنس غالباً مستلزم توجه عمیق جنبشی(Kinesthetic ) و سمعی (auditory) (نور و صدا و حرکت) است. درواقع میتواند هر موقعیتی را که دارای چهار عنصر پایهای: زمان، مکان، بدن اجراکننده و یا حضور رسانهای آن و رابطه میان اجراکننده و بیننده است، شامل شود.
- این هنر میتواند هرجایی اجرا شود، در گوشه یک رستوران، کنار خیابان، زیر درختان پارک یا یک گالری هنری، تنها نکته مهم حضور مخاطب است با هر شکل و هر مدت زمانی که اجرا شود.
- به دلیل کانتکسچوال بودن این مدیوم در پرفورمنس چیزی به نام کپی کردن در پرفورمنسآرت نداریم. بسیاری از بزرگان این حوزه آثار دیگر هنرمندان را بارها اجرا کردهاند اما چون کانتکست تغییر یافته است با اثری دیگر مواجه هستیم که اصطلاحا به آن ریپرفورمنس (reperformance) میگویند.
- پرفورمنس یکبار اتفاق می افتد و در صورت تکرار دیگر پرفورمنس نخواهد بود. اما تکرار یک عمل با هدفی خاص حتی در بازه زمانی طولانی می تواند پرفورمنس باشد.
- این هنر در لحظه اتفاق می افتد. حادثه جزئی از پرفورمنس خواهد بود و همه اتفاقات در پرفورمنس از پیش تعیین شده و قابل پیش بینی نیست.
- در فرایند اجرا تغییرات زیادی برای یک پرفورمنس اتفاق خواهد افتاد و ممکن است آنچه که شما از طریق حافظه جمعی از یک پرفورمنس دریافت می کنید، معنایی برخلاف اجرای اصلی را برای شما تداعی کند.
- پرفورمنسآرت یک مدیوم سایت اسپسیفیک (Site- specific) می باشد یعنی مکان محور است و در آن مکان به فضا تبدیل میشود.
- زمان و مکان در پرفورمنس واقعی است. مثل تاتر تاکید نمی شود که مثلا این صحنه الان دریایی است خروشان.
- پرنورمنس را می توان در برابر جمعی از تماشاگران، مشارکتی و مبتنی بر تعامل و کنش متقابل افراد داوطلب باشد یا به این صورت که پرفورمر از تماشاگران افرادی را به صورت اتفاقی انتخاب کند، اجرا شود و یا حتی می تواند بدون حضور آنها باشد.
- پرفورمنس ارتباط مستقیمی با مخاطب خود دارد و یک بازی تعاملی را می توان میان مخاطب و اجراگر مشاهده کرد. حضور مخاطب در یک اجرا می تواند در روند آن بسیار تاثیرگذار باشد.
- شوکه کردن مخاطب از عناصر پرفورمنس می تواند باشد.
- در پرفورمنس تاکید بر ساخته شدن اثر در ذهن مخاطب است تا انتقال پیام مثل هنرهای سنتی با ارائه نتیجه اثر باشد.
- در واقع پرفورمنس درک و دریافت بیننده را بار دیگر متوجه کنش خلق و ابداع می کند و با این کار فرآیندهای خلاقه ی خاص هر هنرمند را برجسته می سازد.
- هنر پرفورمنس راهی است که میتوان از طریق آن با گروه وسیعی از مردم ارتباط برقرار کرد و آنها را به معاشرت دوباره با فرهنگ و هنر واداشت.
- یکی از مهمترین عوامل ترویج و تکثیر اجرای پرفورمنس آرت، این است که با مناسک و آیینهای اجتماعی رایج در فرهنگهای مختلف جوامع جهانی ارتباط مستقیم دارد و کارایی این هنر بسته به رواج و کارایی این آیینها و مناسک است. پرفورمنس آرت از همین شیوهها باورهای سنتی مخاطب را با شک و تردید رو در رو میکند تا زیستی فارغ از قیود تفکر قدیمی را برای او کشف کند. به خاطر داشته باشیم که کشف به معنای زدودن چیزی ارزشمند است از غبار فراموشیها و نه خلق موردی نوظهور.
-
در پرفورمنس آرت هنرمند دقیقا نمیداند چه معنا و مفهومی به مخاطب منتقل میکند، بلکه این ذهن مخاطب است که با دیدن محل ثابت چیدمانها و تحرک پرفورمرها اعم از حرکتهای پیشبینی شده و پیشبینی نشده و همچنین چیزی که به عنوان صوت توسط اعضای گروه ایجاد میشود، در مجموع معنا و مفهوم خود را خلق میکند که البته پرفورمرها نیز الزاما از آن اطلاعی ندارند. این خاستگاه هنر پستمدرن است.
-
پرفورمنس آرت هدفش انتقال اندیشه واحدی به مخاطب نیست، بر عکس ذهن مخاطب بسیار وسیع و آزاد است. در بسیاری از مواقع مخاطبان تحلیلی از اثر ارائه میکنند که خالق اثر هیچگاه به آن فکر نکرده است. همین نکته، پرفورمر را تحریک میکند تا اثرش حائز شرایطی شود که مخاطب با قرار گرفتن در فضای آن، تحلیل خود را ارائه کند.
-
به هر صورت ارتباط دوگانه مخاطب اثر و اثر هنرمند که در یک پرفورمنس آرت وجود دارد، باعث شکلگیری نوعی از دریافت در نزد هنرمند میشود. با این وجود، یک عامل دیگر به نام «زیبایی» در ارائه یک اثر هنری مطرح است. بهرغم تئوریهای متفاوتی که در رابطه با ماهیت «زیبایی» بیان شده است، رسیدن به این عامل در پرفورمنس آرت به شیوهای متمایز در نظر گرفته میشود.
-
در اثر معماری هم مخاطب از جای ثابتی برخوردار نیست و به شکلی سیال با اثر ارتباط برقرار میکند ولی در آنجا هنرمند با در اختیارگرفتن نشانهها اثر را با میل و خواسته خود زیبا میسازد. اما از جنبههایی اثر پرفورمنس آرت همانند معماری نیست. شما به هنگام دیدن یک اثر معماری با دیدن قسمت پیشین اثر، پشت اثر را هم بازسازی میکنید، اتفاقی که در پرفورمنس آرت میافتد سیال بودن مخاطب است.
-
مخاطب در شگفتزدگی باید به این باور واقعی برسد که خود نیز از موثرین است، همچون هر یک از پرفورمرها. هجوم مخاطب به اثر خودش، ارتباطهای دیگری را شکل و سامان میدهد که باعث میشود تا هنرمند سعی نکند ساختاری بسته ارائه کند. تفکر پیرامون کلیت ارائه شده صحیح است ولی اینکه بخواهیم ساختار محکمی در اثر ایجاد کنیم چیزی دیگر است.
-
آنچه در یک پرفورمنس آرت اتفاق میافتد، چیزی است در اتاق تاریک ذهن مخاطب و با قبول چیزی که میبیند و خود نیز در روند اجرا جزئی از آن میشود. پس ابتدا باید او را در یک مکان و زمان بدون قرارداد غافلگیر کرد و سپس از طریق شگفتزدگی او در برابر یک واقعیت دگرگون شده و نه تحریف شده به بالا بردن حس اعتماد او پرداخت.
-
در پرفورمنس آرت حتی بدن یک رابط و ابزار میشود. معنی هنر کانسپچوال تبدیل شدن رفتار به فرم است و درست در همین نقطه است که بدن یک رابط و ابزار میشود. اما در مقایسه تئاتر و هنرهای تجسمی در live Art که هسته اصلی پرفورمنس را تشکیل میدهد یک فرق عمده وجود دارد. در اتفاقاتی که به صورت مشخص در دهه ۶۰ افتاد بدن در مرکزیت جریان هنری آن زمان قرار گرفت، مولف و متن یکی شد، دیگر بوم، قلممو و رنگ وجود نداشت، بنابراین همه واسطهها ترک و در نتیجه رفتار به هنر تبدیل شد.
-
میان پرفورمنس در هنرهای تجسمی و پرفورمنس تئاتر چند رابطه و چند جدایی وجود دارد. در هنرهای تجسمی، هنرمند با حضور بدن خود به عنوان بخشی از اثر مطرح میشود. او از همه امکانات بهره میگیرد. ولی در تئاتر به واسطه عنصر سخن، اثر در متن زندانی میشود. سخن ناچارا به سوی محتوا حرکت میکند. خوشبختانه در هنرهای تجسمی متن وجود ندارد.
-
در تئاتر بنا به حضور متن، اثر تکرار میشود. حتی با حذف کلمات در انتها به واگها و آواها، نشانههای حضور به زبان میرسد. در نتیجه رفتار کادر شده است. این کادر در هنرهای تجسمی وجود ندارد. در پرفورمنس آرت اتفاق فقط یکبار به وقوع میپیوندد. نور، صدا و بازیگر را، اگر وجود دارند، تعریف میکند ولی در لحظه کشف رابطه این عناصر با یکدیگر آنچه رخ میدهد قابل تکرار نیست و میراست. اساسا پرفورمنس در هنر بر اتفاق پایهگذاری میشود. فرم در یک چارچوب مشخص ایجاد میشود ولی مرکزیت با حادثه و شک است. برای مثال کوتاه کردن مو یک واقعیت است که اتفاق میافتد و همکار پرفورمر موهای او را با قیچی به طور نامنظم در پیش چشم مخاطبان کوتاه میکند. این اتفاق فقط یکبار میتواند بیفتد. در نتیجه واقعیت مرکز اصلی اتفاق است. ذهن پرفورمر دائما در حال کنش و خلق است. اگر تئاتر را در یک فضای معین تعریف کنیم دچار یک تضاد میشویم. ولی همانطور که همه میدانند از دهه ۶٠ به بعد تئاتر دائم خارج از محل تعریف شدهاش اجرا شد.
-
درباره استفاده از بدن نیز مدتها فکر و تصور بر این بود که باید فضا ساخته و بدن حرکت کند ولی امروزه این رابطه کاملا برعکس است. برای رسیدن به لحظه خلق، هنرمند باید تمام امکانات و عنصرهای امکانپذیرکننده اتفاق لحظهای را در اختیار داشته باشد. همه این تجربیات در دهه ۶۰ آمریکا انجام و متوقف شد و سپس با استفاده از امکانات پلاستیک، نور، صدا و… به سوی دیگری حرکت کرد.
-
مقایسه هنر تئاتر و تجسمی در رویکرد به پرفورمنس یک اشتباه مسلم ناشی از تعصب است، آن هم با این سوال که چقدر میتوان به تئاتر نزدیک شد و به هنرهای تجسمی صدمه نزد؟ این دو مقوله شباهتهایی با هم دارند ولی در دو محیط مختلف قرار دارند. در هنرهای تجسمی با بر هم زدن همه قراردادها و استفاده از تمام امکانات موجود اشکالی چون اودیو آرت، ویدئو آرت و بادی آرت به وجود میآید. این هنر با امکان آزادیهای بیحد در جریان آوانگارد به سوی پدیدهای پیش رفته است که قابل مقایسه با هنر تئاتر، موسیقی، سینما و غیره نیست، برای درک تفاوتها باید هنرهای تجسمی را در شرایط تاریخیاش بررسی کرد.
-
برخی از هنرمندان معتقدند استفاده از ادبیات و بازیگر حرفهای در هنرهای تجسمی حرام است. هنرهای تجسمی نیز مخاطب را با یک قرارداد مواجه میکند، چراکه هنرمند تجسمی نیز در یک زمان و مکان به ارائه اثر میپردازد و از این حیث در فقط یکبار آن وضعیت مطلوب به وقوع میپیوندد. این اثر توسط فیلم یا عکس ثبت میشود و در سایر دفعات به طور غیر زنده پخش و دیده میشود، همانطور که در هنرهای نمایشی با تعاریف قدیمی هنوز هم کارکرد سالن و مکان اجرا باقی است. تئاتر تقلید یک واقعه تاریخی نیست، میتواند در لحظه اتفاق بیفتد و بازتاب همان لحظه باشد. به مرور اما اکثر هنرمندان این رشته نیز جذب دنیای تجارت شدند زیرا آنچه تولید میشود و قابل ارائه و فروش است قدرت ماندگاری و ثبت همیشگی را دارد و این در پرفورمنس آرت امکانپذیر نیست چون خود ویرانگر است و هدف آن، ضد فرم و ضد زیباییشناسی و ضد تمام قواعد و اصول زیباییشناسی چون تعادل و توازن و تمرکز و غیره است. هنرمندان این هنر را به ابراز بیرونی تمایلات و آلام هنرمند تبدیل میکردند تا در واقع مرگ هنرهای تجملی را جشن بگیرند ولی به ناگاه اکثر آنها از اینکه چیزی به جا نمیماند، خود سردمدار هنر تجملی جدیدی شدند.
Performance and body art |
||
(1940-) |
ویتو آکونچی |
Vito acconci |
(1946-) |
کریس بردن |
Chris burden |
(1943-1942-) |
جرج و گیلبرت |
Gilbert and George |
(1946-) |
مورینا آبرامویچ |
Marina Abramovice |
(1933-) |
استوارت بریزلی |
Stuart Brisley |
(1938-) |
دنیس اُپنهایم |
Dennis Oppenheim |
(1945-) |
پل مک کارتی |
Paul Mccarthy |
Chris burden
خودش را به فولکس واگن میخ می کند و به فضای شهر می آید. مضامینی مثل قربانی شدن انسان درتکنولوژی
یکی از افراطی ترین اثر شلیک هنرمند به خودش است. هیچ نمایشی ندارد کاملا واقعی است. هم آوانگارد و هم ناب گراست. ناب گرایی نه به معنای فرمی بلکه به معنای بیانی در این اثر وجود دارد.
روی سطح شیشه سینه خیز می رود. وجه اکسپرسیونیستی به جای بوم روی بدن خودش نشان می دهد.
Stuart Brisley
الزاما نیازی نیست که از مدیوم های هنری مثل رنگ استفاده شود. خیلی ها اصرار به مرز بندی بین تئاتر با هنرهای تجسمی در خصوص پرفورمنس را دارند. اما این نظر اشتباه است زیرا اساسا تفکر مرز بندی شده یک تفکر مدرنیستی است. و پرفورمنس هیچ اصراری به مرز بندی ندارد. اما به صورت کلی افرادی که تحصیلات در زمینه هنرهای تجسمی دارند و مشخصا بیشتر در فضای گالری کار انجام می دهند. در فضای پرفورمنس فعال هستند.
Dennis Oppenheim
هنرمند ارتباط بدن با طبیعت مخصوصا نور خورشید را نشان می دهد. از هنرمندان لند ارت نیز هست.
Paul Mccarthy
وجه پست مدرن پرفورمنس آورده شده است. اشیائ مشمئز کننده هستند در ظاهر اما واقعی نیست. مثلا خون از سس استفاده می کند. با توجه به این که پرخاشگر است اما وجه کمیک و طنز دارد و رنگ بوی پست مدرن می گیرد.
من/چشم :پرفورمنس دردهه ی1960
آثار رابرت موریس و کارولی اِشنیمان دو نمونه ی متعلق به ابتدای دهه ی 1960 از ظهور بدن انسان در هنرند که بنیان تفکر درباره ی هنر پرفورمنس را درچهار دهه ی اخیر د راختیارمان می گذارند. موریس در اواخر دهه ی 1950درگروه رقص آوان گارد آ« هَلپرین در سان فرانسیسکو مشارکت داشت. این گروه درسال 1960به نیویورک رفت و در آن جا در پا گرفتن و رشد سالن رقص جادسِن نقشی تأثیر گذار ایفا کرد. موریس همچنین در فضای پیش از ظهور «پیشامد ها »و فلوکسوس حضور داشت وآثاری به شیوه ی نئودوشانی خلق کرده بود. اثر او با عنوان جعبه مستطیل شکلی است که ازتخته چندلا تشکیل می شود.
Select your comment provider from settings.