گشتالت

گشتالت: gestalt [آلمانی ][هیئت،صورت کلی ].

گشتالت اصطلاحی که به مکتب روانشناسی چون ماکس وِرتهایمر، کورت کُفکا و ولفگانگ کُلِر اطلاق می شود. نظریات این مکتب در نیمه اول سدۀ بیستم مورد توجه بسیار قرار گرفتند.
روانشناسی گشتالت هر پدیدۀ روانشناختی را کلیتی تجزیه ناپذیر می داند. این اصل که هر کلِ متشکل، از کیفیتی متفاوت با ویژگی تک تک اجزایش بر خوردار است، چندان تازگی نداشت. ولی روانشناسان گشتالت با روشی منظم تر به بررسی این اصل پرداختند، و مصداق آن را در عرصه های فلسفه، علم، و هنر پژوهیدند. مکتب گشتالت، بیش از سایر مکتب های روانشناسی، به جنبۀ هنری تجربه های ادراکی توجه نشان داد. نظریه پردازان این مکتب نتایج ارزنده ای را از پژوش های خود دربارۀ ادراک بصری، معنای الگوهای بصری، و چگونگی عمل اُرگانیسم انسان در دیدن و سازمان دادن بصری ارائه کردند. آنان با مردود شمردن نظریۀ همدلی به این نظریه رسیدند که کیفیت های زیبایی شناختی یا عاطفی (چون طراوت ،لطافت، وقار، جذابیت، و جز اینها) به طور بیواسطه از خودِ اثر هنری دریافت می شوند؛ و نتیجه فرافکنی حالتی ذهنی بر پدیده عینی (اثر هنری) نیستند.
ارکان نظریۀ مکتب گشتالت بر پنج اصل بنا شده، که مکمل همدیگرند:
    هر تجربۀ دریافتنی الگویی است مشخص و متمایز شده بر یک پس زمینه (اصل «پیکر/زمینه»).
    میان الگوهای محرک و شکل گیری ساختارها در روند ادراک رابطه وجود دارد (اصل«فرق گذاری» ).
    الگوهای محرک نا کامل، در روند ادراک به ساختارهای کامل بدل می شوند (اصل«فروبستگی» ).
    هر ساختار ادراکی تمایل به جانشینی بر ساختار ادراکی دیگری دارد که بر اساس همان همان الگوی محرک بنا شده باشد(اصل«صورت کلی مطلوب»).
    میان روند های فیزیولُژیک مغز و آنچه دریافت شده، توافق ساختاری وجود دارد(اصل«همساختی»).
بنیانگذران مکتب گشتالت به ایالات متحده آمریکا رفتند(1930)، و نظریات خود را در آنجا به کار بستند. مطالعات دیگری نیز بر همین اساس در حوزۀ زیبایی شناسی آغاز شد. از جمله، رودُلف آرنهایم در نوشته هایش راهی جدید برای حل مسایل فهم هنری پیش نهاد.

دایره المعارف هنر: رویین پاکباز

Select your comment provider from settings.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علاقمندی ها 0