آریستوکلس ملقب به افلاطون یا پلاتون (plato)
دوّمین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سهگانه یونانی (سقراط، افلاطون و ارسطو) است. افلاطون نخستین فیلسوفی است که آثار مکتوب از او به جا مانده است.
زندگی
افلاطون در آتن در سال ۴۲۷ قبل از میلاد در یک خانوادهٔ قدرتمند سیاسی و اشرافی متولد شد. پدرش برای او بهترین معلم موسیقی ، فلسفه ، ژیمناستیک ،و ادبیات را گرفت. فیثاغورث تاثیر زیادی در او گذاشت.
وی در بیست سالگی به مدت هشت سال شاگرد سقراط شد. افلاطون در ۳۹۹، پیش از میلاد شاهد خودکشی آموزگارش سقراط به حکم دادگاه آتن (محکمه خلق) بود و در این باره نوشته است که سقراط پیشنهاد فرار از آتن را رد کرد و به حکم دادگاه که می دانست درست نبوده تسلیم شد و جام زهر را نوشید تا احترام به قوه قضایی که حفظ حقوق مردم و امنیت و آرامش آنان برعهده آن است محفوظ بماند.
پس از اعدام سقراط، افلاطون آتن را ترک کرد. او برای چندین سال در شهرهای یونان و کشورهای بیگانه به گردش پرداخت. پس از سفری به سیسیل در سال ۳۸۷ و در چهل سالگی به آتن بازگشت و مکتبی فلسفی ایجاد کرد که به نام آکادمی مشهور است. افلاطون در سال ۳۴۷ درگذشت و رهبری آکادمی را به خواهرزاده خود که شاگردش نیز بود، واگذاشت.
آکادمی
افلاطون در سال ۳۸۷ پیش از میلاد “مدرسه علوم، فلسفه و ادبیات” خود را بنام “آکادمی” را در مکانی به همین نام بنا کرد. ارسطو به مدت ۲۰ سال شاگرد آکادمی و پس از آن استاد بود. در آکادمی، رشتههای گوناگونی شامل ستارهشناسی، زیستشناسی، هندسه، اخلاق و کلام آموزانده میشد.
آثار
آثار افلاطون به صورت گفت و شنود (مناظره) است که معروف ترین آنها «جمهوری» و همچنین «پوزش» و «ذات عدالت» می باشد. مهمترین کتابی که از افلاطون به جای مانده رسالهٔ جمهور است.اثر دیگر افلاطون ضیافت یا سیمپوزیوم است که رسالهای دربارهٔ عشق است. سوم اکتبر ۱۴۶۹ «مارچیلیو فی چینو» در شهر فلورانس ایتالیا ترجمه نوشتههای افلاطون را به پایان رسانید که با انتشار آنها، اروپا وارد عصر روشنگری شد.
نظر افلاطون در باب هنر
در کتاب دهم رسالهٔ جمهور، افلاطون به بحث دربارهٔ عدم سازگاری فلسفه و شعر میپردازد.
از دیدگاه افلاطون، اساساً فلسفه کاری با مسائل احساسات درونی انسانها و جنبههای رمانتیک یا خیالپردازانه و یا عاطفهٔ انسانها ندارد. در حالی که در نظر افلاطون شعر و هنر با عالم تخیل، احساسات و عواطف رابطه دارد.
در تمام این حوزهها افلاطون از دو نوع هنر یاد میکند.
نخست هنرهایی که موضوعشان تنها زیبایی ظاهری و شکلی و صورتها یا نمودهای زیباست؛ مانند نقشهایی که بر پارچهها یا طرحهایی که بهطور تزئینی در معماریها دیده میشود. وی نسبت به این نوع هنر هیچ مخالفتی ندارد، زیرا آنها را وسیلهٔ آشنایی با روح نیک و زیبایی مطلق میداند.
در حالیکه نوع دوم هنرها، یعنی هنرهای توصیفی مانند ادبیات، نقاشی، نمایشنامه، شعر و آنچه که مسامحتاً امروزه از آن به هنرهای تجسمی یاد میشود و همینطور نوعی از موسیقی را مورد انتقاد شدید قرار میدهد. زیرا کار یا وظیفهٔ این دسته از هنرهای توصیفی را بیان و تجسم مشهودات و احساسات و عواطف درونی انسانها میداند.
به زعم او هر دو نوع هنر در صورتی که واجد موضوعات اخلاقی باشند برای آموزش و پرورش جوانان سودمندند. اما در کل برای هنرهای زیبا ارزشی قایل نیست، بلکه آنها را زیانمند دانسته و از آرمانشهر خود میراند.
زیرا باور دارد که کار هنر نقاشی یا شعر و نمایشنامه بیان حقیقت نیست، بلکه کپی برداری و تصویرسازی یا تقلید از آن است. آن هم نه تقلید از اصل بلکه تقلید از سایه و فرع و تقلید از محسوسات پست و فرومایه.
به باور وی محسوسات به هیچ وجه اصل نیستند، بلکه خود شبه و تقلیدی هستند از حقیقتی که در عالم مُثُل یا در عالم معقولات قرار دارند. به همین خاطر چون محسوسات خود یک درجه از حقیقت یا اصل دور هستند، بنابراین به لحاظ دوری از حقایق ثابت و اصل، هنرهایی چون نقاشی یا شعر در مرحلهٔ سوم قرار دارند.
ایراد دیگر افلاطون به شعر و نگارگری و موسیقی این است که این هنرها احساسات و عواطف را برمیانگیزند و هر چیزی که احساسات انسان را برانگیزاند از متانت و وقار دور است و موجب سستی و زبونی نفس میگردد.
افلاطون ار موافقان سانسور بود. حذف مطالب ناشایست و مطالبی که به نظر بعضی برای دیگران غیر مفید و غیر اخلاقی اند در واقع از آرای افلاطون است.
نیچه از کسانی است که با آرای افلاطونی افلاطون به شدت مخالف بود و نپرداختن به احساسات و غریزههای بشری را مایهٔ نابودی بشر میدانست. وی اولین کسی بود که آرای افلاطون را به شدت زیر سوال برد و چیزهایی را که احساسات انسان را برمی انگیزند «بخشی از زندگی» خواند.
Select your comment provider from settings.